۱۳۹۰ فروردین ۱۱, پنجشنبه

Bitter and Sweetened , تلخ و شیرین , Amère et Sucrée

par Kourosh Garegani, jeudi 31 mars 2011, 01:29
 
آرزوهای سنگی مشکله مگه نه
آنها را در چاه غم فرو ریز
که هم سر خود را از سنگینی بار سبک نمائی
و هم چاه را پُر.....
تا که فرد دیگری به امید واهی
بر سر چاه غم
خود و خویش را به فراموشی نسپارد.....
و ز گردش و شادی زمین وا بماند
پس متحرکت کن خودترا و محرک باش
خواهی دید که مسافت و مبداء و منتها و زمان
خاطره ای تلخ و شیرین بیش نخواهد بود
و مهم تو من هستی
اینرا از یاد مبر
تو من
حالا
بلند شو
برو
بسلامت

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

To Pray , راز و نیاز , Le Prière

par Kourosh Garegani, jeudi 31 mars 2011, 00:21
 
نیایش کنم به یکتا خدا
بگشایم بسویش نوآی دائما

که براستی دهدم پروانهء رها
بویژه برون آرد وطن خاصه گان صدق وفا

که دهدم قائمی به انجام مرا
نتیجهء ایجاد و ایجاب آن جام جهان نما

یقین و عدالت بُودم داور و یاورا
رفتار و کردارم گویای اندام دما

که طپش حُب قلبم بُود هُدهُد پیک دانا
روشنی به هستم آمده ز پیغامی مست بینا

که متن پیام بُود پایان و آغازی بیتا
باطل اباطیل بُود پستی نابود مُبتلا

چون نبُود ناراستی خُلق یکتا
بی کاستی محوست به کیفر آنرا

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital

۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه

The Wishs Stone , آرزوهای سنگی , Les Souhaits Du Pierre

par Kourosh Garegani, mercredi 24 novembre 2010, 13:50
 
بشر ها فراموش میکنند 
مردها زود فراموش میکنند
زن ها خیلی زود فراموش میکنند

زیرا در زیر خروارها سکون 
 خویش را به دستان سکوت فریاد
 خود مسخ و دفع میکنند و ساکن مقبرهء خیال 
 در قصر ملنگین شده ای می گردند
  
چون که دشمن با جهل و  چه هاله عتشش  
حریفان اش  را به خواب می میراند  
و به آنها  آرزوهای سنگی دشوار تغذیه
و خیالات واهی سهل تزریق و آویزان  میکند
  
تا در غالب غلبهء خود چیره باشند و بمانند
سلام درود برشما یاران و یاوران بیداری  
که با شجاعتی دلاورانه آرزوهای سنگین
چاله های فضائی مسموم وغداران ظالم را
از دل و دماغ خویش راندید تا
 
لحظه به لحظه جویای بیداری باشید  
و برای اینکه در بی زمانی زم آن لحظهء بیدار قدم نهید
و پیوسته و آهسته شهد دانا و بُرنای  
  خرد جان آفرین را به کام رویائی مزه کشید  
  
 ای دلپذیران دیدهء حق و راستی  
به درستی  اعتماد  بدانید
به درستی  افتخار  بدانید 
به درستی انتخاب بدانید

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique
  

The Liberty of ENEMY , آزادی فریبنده , La Liberté De L' ENNEMIE

par Kourosh Garegani, mercredi 30 mars 2011, 03:02
 
یارانم
هموطنانم شهروندانم
دوستانم دشمنانم

آزادی را به فراموشی فنا مکنید
آزادی را به تجاوز آزاد مکنید
آزادی را به دین ظلم مکنید
آزادی را به ستم آبستن مکنید
آزادی را به رشوه شیاد مکنید

آزادی را به تیر خلاصی رها مکنید
آزادی را به جوخهء اعدام تبدیل مکنید
آزادی را به انتقام تبعید مکنید
آزادی را به معامله تجارت مکنید
آزادی را به برنگها تفکیک مکنید

آزادی را به خیانت میدان مکنید
آزادی را به تنفر بن بست مکنید
آزادی را به حسادت تحمل مکنید
آزادی را به حماقت بسیج مکنید
آزادی را به بردگی ابله مکنید

آزادی را به توهین محکوم مکنید
آزادی را به وسوسه ترویج مکنید
آزادی را به گروه حزب مکنید
آزادی را به سوسه سیاس مکنید
آزادی را به زندان تفریح مکنید

آزادی را به تعطیل سلول مکنید
آزادی را به بازی آزاد مکنید
آزادی را به دروغ معتاد مکنید
آزادی را به عادت جدا مکنید
آزادی را به زخم زبان کنایه مکنید  

آزادی را به ضدیت مخالفت مکنید
آزادی را به چاپلوسی مبدل مکنید
آزادی را به فروختن حقوق مکنید
آزادی را به زهر چشم مسموم مکنید
آزادی را به نادانی آشنا مکنید

آزادی را به وارونگی آزاد مکنید
آزادی را به استبداد استتار مکنید
آزادی را به بازجوئی استثمار مکنید
آزادی را به درماندگی استکبار مکنید
آزادی را به نابودی ریشخند مکنید

آزادی را به بیگانگان دیکتاتور مکنید
آزادی را به بیگارگان عتلاق مکنید
آزادی را به غرور نژاد پرستی مکنید
آزادی را به تعصب مذهب مکنید
آزادی را به ماشین ابزار مکنید

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

The Kiss of Freedom , بوسهء آزادی , Le Baiser De La Liberté

par Kourosh Garegani, mercredi 30 mars 2011, 02:38
 
هموطنانم
شهروندانم یارانم
دوستانم دشمنانم
آزادی را به خانه خود دعوت نمائید
آزادی را به آغوش باز میزبان باشید

آزادی را به بروی باز مهمان دارید
آزادی را به سر سفرهء غذای خود بخوانید
آزادی را به زلالی وجودتان عمق کنید
آزادی را به لبخند نوازش نمائید
آزادی را به چشمانتان خوش آمد گوئید

آزادی را به بزبانتان بسرائید
آزادی را به لبانتان بوسه زنید
آزادی را به دستانتان نگاه دارید
آزادی را به پاهایتان همراه کنید
آزادی را به گوشهایتان شنوا باشید

آزادی را به پیکرتان مدافع باشید
آزادی را به تن تان ملاحظه کنید
آزادی را به شادیتان سرشک نمایید
آزادی را به موهای جسم تان لمس کنید
آزادی را به ذهنتان بنویسید

آزادی را به خیالتان روان کنید
آزادی را به باورتان روشن کنید
آزادی را به یقین ترسیم کنید
آزادی را به گواه شاهد باشید
آزادی را به سرتان هم سر باشید

آزادی را به نگاهتان چشمه کنید
آزادی را به قلبتان دوست باشید
آزادی را به عشقتان محبوب دارید
آزادی را به رفتارتان قادر شوید
آزادی را به نرمش وفا کنید

آزادی را به کردارتان ورزش کنید
آزادی را به پندارتان رویا باشید
آزادی را به گفتارتان خوراک نمایید
آزادی را به امیدتان لنگر کنید
آزادی را به بلوغ تان عقل کنید

آزادی را به کمال تان بینش کنید
آزادی را به جمال تان حُسن کنید
آزادی را به حرکت تان صفت کنید
آزادی را به مرگ معجزه کنید
آزادی را به تولد نمو کنید

آزادی را به پیری جوان کنید
آزادی را به هدیه همسر کنید
آزادی را به تشویق آهنگ سازید
آزادی را به تصحیح تجربه نمایید
آزادی را به گناه فرجام زنید

آزادی را به جان روح کنید
آزادی را به دانش آزاد کنید
آزادی را به دل تحصیل کنید
آزادی را به جانان ستایش کنید
آزادی را به سپاس سلامت کنید

آزادی را به احترام حضور نمایید
آزادی را به زندگی زنده کنید
آزادی را به خانواده پدر کنید
آزادی را به تربیت خویشاوند نمایید
آزادی را به عمل ایمان کنید

آزادی را به ایجاد آزادی کنید
آزادی را به انجام آزاد کنید
آزادی را به رهايی پایدار کنید
آزادی را به امداد مبارک کنید
آزادی را به ادب ایجاب کنید

آزادی را به نفس تان اخلاق نمایید
آزادی را به لطافت پاداش کنید
آزادی را به وظیفه گوارا کنید
آزادی را به تکلیف تعلیم کنید
آزادی را به فرخندگی طبیعت کنید

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ فروردین ۹, سه‌شنبه

IRAN , یاران ایران , IRAN

par Kourosh Garegani, mardi 29 mars 2011, 04:38
امشب مثل همیشه پس از پایان کارم بهنگام باز گشت به منزل
در کوچه پس کوچه های غربت قدم زنان کسی را دیدم
که با سر و پای و لباسی ژولیده همچون می گساران قدم برمیداشت
و تلو تلو خوران با ایماء و اشاره گوئی که با شخصی در حال گفتگوست رفتار میکرد
آری از دور اینگونه بنظر میرسید و هر چه پیشتر نزدیک میشدم

از فرد مخاطبش خبری نمی بود ولی انگاری بنظر میآمد
که داره با تلفن موبایلش در حال مکالمه با کسییست
و تلاش میکرد که مطلبی هر چند مُهم و یا بی اهمیت را عنوان نماید
در لحظه ای که در حال عبور از کنار او میبودم به ناگاه بروی من برگشت
و با یک قیافه ای که شبیه گمشدگان می بود و بدنبال چیزی یا شخصی می گشت

خطاب بمن گفت ببخشید آقا شما اهل این محله هستید؟
در ابتداء با کمی معکس به او نگاهی انداختم
و سپس با لبخندی به او پاسخ دادم
و گفتم بله هستم آیا میتوانم به شما کمک کنم؟
گفت نمی دانم ولی محبت کنید و این آدرس را بخوانید

چون ساعتهاست که از زمان قرار ملاقاتم گذشته
و لطفاً بمن بگید که آیا درست آمدم یا اینکه اشتباه کردم؟
آری در دستش دفترچهء کوچکی بود که آدرسی در آن نوشته شده بود
وقتی دقت کردم و خواندم دیدم که بروی کاغذ وسط دفترچه کوچک
با خطی بسیار شیوا و زیبا نوشته بود که

سلام
نامم آزادیست و نشانم رهائی
متولد اینجا هستم و ساکن همآنجا
شماره تلفن ام هست بینهایت
و کُد پستی ام عشق
پدرم دادگستر و مادرم عدالت
برادرم برابریست و خواهرم اعتماد
همسرم اطمینان و فرزندم اتحاد
شغل ام استقلال و بیمه ام آرامش
حقوق ام آسایش و شماره حساب بانکی ام سخاوت
دین ام سر افرازی و ایمان ام فروتنی
خدای ام زیبائی و کتاب ام گُل وجود ام
رسول ام طپش قلبم
و اهل بیتم اعضائیم و اندامم و اُرگانهایم و تن و پیکر ام
دوستم روح ام و همکارم احساسم
همسایم احترام و اصلیت ام خوشبختی
تحصیلات ام خلوص و میهنم خاک و یاران و ایران ام .....

وقتی همه این اطلاعات را خواندم با یک نظر اوّل
پیش خودم گفتم بیچاره دیوانه است
و ولش کنم و یه جوری دست به سرش کنم
و براه خودم ادامه بدم و وانمود کنم که چیزی نمیدونم و برم
در همین هنگام بود که یحو مثل اینکه فکرم را خوانده باشه

یا اینکه شنیده من با خودم چی گفتم
دست کرد توی جیب بغلش و به آرامی پاسپورت
و کارت شناسائیش را در آورد و بمن نشان داد
و درست تمام مطالبی را که توی اون دفترچه
خونده بودم دوباره همه را یکی یکی با یک نگاه تیز چک

کردم و سرم را با تکان دادن به تأیید حرکت دادم
و دیدم که در این زمان میبایست چیزی بگم یا عکس العملی
از خودم نشان بدهم چون واقعاً گیج میزدم نمیدانستم
چی بگم با تمام این همه یک نفس عمیق کشیدم
و ناگهان گفتم خوب همه اینها درست ولی حالا؟.....

که یحو پرید وسط حرفم و گفت اُاُ خدای من
آخیش بالاخره پیدا کردم گفتم معذرت میخواهم شما چی را پیدا کردید؟
گفت من شما را پیدا کردم!!!!
و من با علامت تعجب گفتم ببخشید فکر کنم اشتباه گرفتید
که در همان حال سرش را تکان داد و زیر لب میگفت من را باش که

آهسته آهسته یواش یواش آمدم در خونه تون مجنون و گریان
دل نگران آمدم در خونه تون یک آدرس بدستم
سر راحتون بنشستم
از پنجره منو دیدید و پردها رو کشیدید
و مثل بیگانگان درها رو بربستید

چگونه است که از من آزادی میهراسید؟
و از من همچون لولو خورخورهء سهمناکی گریزانید!!!!!
مگر همین شما یک آ یک و تک تک تان نبودید که مرا میخواندید؟
اینهم من …..
و کاملاً در خدمت شمایم مرا تجربه کنید

اصلاً ببینید این شهامت در شما هست؟
آیا ذره ای همت در کمربند اراده دارا میباشید؟
یا اینکه همه اش زهی خیال باطل است
آری آزادی را نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مگر آنکه بهای جان داد و مزد جانان بستاند

برای یک لحظه به اتفاقی که در حال وقوع می بود
نگریستم و ناگهان به خودم آمدم و گفتم
من کجا هستم؟ و از کجا آمدم؟ و میخوام به کجا برم؟
که بناگاه گفتم ببخشید من خودم را معرفی نکردم
من کوروُش هستم

و همین آلان سعادت اینرا بحمد خداوند مهربان در حضور گرامیتان یافتم
که از خواب غفلت چندین ساعت هزار ساله بیدار شو م
لطفاً خواهش میکنم بفرمائید بریم منزل
در ضمن آدرستون هم درست است
این خانه و کاشانه و شهر و کشور و جهان من است

و در این هنگام  آزادی و من
به اتفاق یکدیگر به منزل بنده رفتیم

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ فروردین ۸, دوشنبه

THE HAPPY 13 , سیزده بدرتان خوشمزه و خوش آفرین باد , LE JOYEUSE 13

par Kourosh Garegani, lundi 28 mars 2011, 02:17
 
سیزده سیاس سوسه سالوس سلاسل دربدر شد سیزده بدرشد
سکوت سکتهء سماجت سارق سقوط دربدر شد سیزده بدرشد
سجلد سارحان سقیم سفیه سفله دربدر شد سیزده بدرشد
سلاح سنان سموم سوء سلب دربدر شد سیزده بدرشد
سفاک سلاخ سهو  وسوسه سهم دربدر شد سیزده بدرشد

خساست بدر شد سیزده بدرشد
حسادت بدر شد سیزده بدرشد
دروغ بدر شد سیزده بدرشد
غرور بدر شد سیزده بدرشد
خشم بدر شد سیزده بدرشد
کینه بدر شد سیزده بدرشد
تنبلی بدر شد سیزده بدرشد
خیانت بدر شد سیزده بدرشد
خباثت بدر شد سیزده بدرشد
خفت بدر شد سیزده بدرشد
خرابی بدر شد سیزده بدرشد
خواری بدر شد سیزده بدرشد
سیزده بدر دربدر بدر سیزده بدر شد

سیزده بدرتان خوشمزه و خوش آفرین باد

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ فروردین ۷, یکشنبه

THE PUB , میخانه , Le Taverne

par Kourosh Garegani, dimanche 27 mars 2011, 14:22
 
ز دید سبحان بکوبیدم درب میخانه
عشق سحر بنواختم غزلی ز گُلخانه
إشکسته و خسته خرامیدم به پیشخوانه
بخواندم ساقی و ساغر می خانه
دادنم زمی به جرعه چتولی لانه
مست ام آمد ز درون و برون خانه
ندا دادم چه خواهی ز من بی کاشانه
نجوایم بکرد مجنونانه
چه چهی بنواز بامن دیوانه
گفتمش ای معشوقانه

تو از کعبه دل بگو
نه من ز جعبهء ِگل
تو از شعبه کُل بگو
نه من ز شبهه چل
تو از روح جل بگو
نه من ز پیکر ظل
تو از مزه هل بگو
نه من ز لجن شُل
تو از برنای قُل بگو
نه من ز سراب مُل
تو از عشق قیل بگو
نه من ز شکست پُل
تو از سلطان فیل بگو
نه من ز سایهء جُول

گفت بشنو ای مجذوب قادر و خاکسار محبوبانه

درود توی قلبش خوش آمد یار فراوان داره
خدا قوت توی قلبش توکل یار به بار داره
چاکرت ام توی قلبش شکر یار سپاس داره

نوکرت ام توی قلبش خدمت یار پاس داره
مُخلصت ام توی قلبش اعتراف یار همراه داره
غلامت ام توی قلبش صمیمیت یار یک خروار داره
خاک زیر پات ام توی قلبش ارادت یار بی مثال داره

فرمایشت ام توی قلبش سخاوت یار بمعدن داره
بله جون بخواه توی قلبش نفس یار دم بدم داره
پات هست ام توی قلبش خسته ناپذیری یار جاویدان داره

پس بی درنگ سماعم آمد سکوتانه
به لبهایم خنده جاری شد سرشکانه
زهره بوسه ای کرد و رفت ز میخانه
به باده سپاسش خواندم مستانه

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ فروردین ۲, سه‌شنبه

The GOOD YAER , سال نکو , BON ANNE


par Kourosh Garegani, mardi 22 mars 2011, 07:27
    
صد سال نکو به از این سالهای همه روز
هر لحظه زم زم نگاهتان همای زرین روز
بهار لب و زبانتان شانه شانه عسل روز
به بُود خجسته تن و خوش روان خُرم روز
هر روزتان بهروز و بهروزتان همیشه نوروز
نوروزتان پیروز گیتی و فروغ جاوید افروز
   
کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

HELLO 7 SIN , هفت سین سلامت میکنم , SALUT 7 CIN

HELLO 7 SIN , هفت سین سلامت میکنم , SALUT 7 CIN

par Kourosh Garegani, mardi 22 mars 2011, 05:43
 
هفت سین سلامت میکنم
به دوستی دوست سلامت میکنم
زین جمال سناءسنت سلامت میکنم

به پردیس مهر سمت سلامت میکنم
زین سیلاب قلب سلیم سلامت میکنم
به سینهءداغ صفی سلامت میکنم

زین عشق سیال سفیر سلامت میکنم
به بوی خوش محبوب سفند سلامت میکنم
زین سیب ساقی سعید سلامت میکنم

به سرخی  ماهی سیمین سلامت میکنم
زین شمع سوسوی ستاره سلامت میکنم
به سپیدی تخم مرغ سحر سلامت میکنم

زین سمنو و سنجد و سماق آوای سنج سبحان سلامت میکنم
به سرکه پاکی عود سیرت سلامت میکنم
زین سنبل عطرین سیر و آئینه ء سلسله سیما سلامت میکنم

به سوگند حفیظ سلطان قرآن وجود
کلام و سلام سلامت میکنم
زین سالی نکو به از این سالها سلامت میکنم

به تنی سالم و روحی سپید و قلبی صنم
و اندیشهء صاف و دلی سردشت
 سلامت میکنم

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۸۹ اسفند ۲۹, یکشنبه

HAPPY NOROOZ , نوروزتان پیروز گیتی افروز , JOIYEUSE NOROUZ

par Kourosh Garegani, dimanche 20 mars 2011, 16:27
 
آمد به هر روزتان نوروز
نوروزتان پیروز گیتی افروز

آمد به دیدهء نور نوردان نوروز
آسمان و کیهان فیروز روز

آمد به عسل و عطر و عشق کام روز
تند رستی و فرخنده و شادباشان بهروز

آمد به سبز و سپید و سرخ وزان نوروز
شوق و ذوق هستی مستان نوروز

آمد به بوی ناز گُل بهار دلنشین نوروز
فرا رُخ دلهای بی هم زبان نوروز

آمد به خنده مهر یاران نوروز
خجسته خوش صفای روح لطیفان نوروز

آمد آب و جارو در میان خانه و کاشان نوروز
پاکی و چابکی تن و روان نوروز

آمد به غصه های بی درد و نشان نوروز
نوید شگون ز شکوه گمان شاکیان نوروز

آمد به تازگی رگ های جوی خون نوروز
بپایان داد نظرهای خسته دون نوروز

آمد به چشمه های بی آب روون نوروز
آورد ماهی و آزاد کرد پیکرهای منگ خمیده و زنجیر تن نوروز

آمد به سلول های مغز هنگ بی روشن نوروز
نغمهء طبل و سُرنای عید زد به قلب های بی روح و جان نوروز

آمد به سفره های بی خوراک و نان نوروز
بپا اندازید هفت سین گُل و گیاه و سبزه و خوشه و برگ و ساقه و دانه
به شیرینی و باروری انار و انجیر و گردو و بادام و بلوط و سیب و زیتون نوروز

آمد به کاسهء تهی دستان نوروز
با هفت سپیدسکه نقره و سپید کله قند و سپیدشیر تازه و سپید شراب عرق
سپید قوز سیر و سپید پارچ سرکه و سپید تخم مرغ به امداد تژاد آدمیان نوروز

آمد به کبیر دل شکسته گان و رسوایان عشق و شیدای عُشاقان نوروز
به شمع و زعفران و نافه مُشک آهو و پر بال سیمرغ عنقا و قُقنوس عقاب
بروی آئینه چشم و پوست تن نواز و آغوش باز
درود و سلام عشق و صفا محبت و دوستی
همدردی و سرُور وفا و خوشبختی ایمان نوروز

صد سال به از این سالها
هر روزتان بهروز بهروزتان نوروز
نوروزتان پیروز گیتی فروغ افروز

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۸۹ اسفند ۲۵, چهارشنبه

It's min , یعنی , ç'est a dir

It's min , یعنی , ç'est a dir

par Kourosh Garegani, mercredi 24 novembre 2010, 13:11
 
 ای دلپذیران دیدهء حق و راستی  

به درستی بدانید
به درستی بدانید 
به درستی بدانید
   
که   تا     ندانید  مرگ در جهالت و نادانی

یعنی در سکوت سکون قرار یافتن  
یعنی ماندن به شیوهء جلادان برایه سلاخی شدن
یعنی بازنده گی را در شریانها تن زرت و زورت چپاندن
یعنی خود را به این طریق حاکمیت اعتیاد دادن

یعنی مُردن در مرگ
  
و تولد در فقر و بیچاره گی 

 یعنی کا ستی در میان بد ترین
 و زشت ترین وکثیف ترین و خبیثت ترین  
یعنی خائن ترین را گُزیدن چون او همی
و هستی خود را در گز یدن یکایک شما میداند

یعنی دویدن بدنبال سرابی و هرگز نرسیدن
یعنی لولیدن در منجلاب مرداب آرزوها
  با احشام زالوانه ناخواسته گی

و غیره           
یعنی سم  در تولد

و رنج و خفت و خواری مذاهبی دروغین

یعنی روزگاران قرار سعید را عزادار عید کردن  
یعنی نیکان و نیاکان را مرتد ومُفسد شمردن
یعنی ثروت و عفت ملت را به تاراج گذاردن  
  
یعنی رذالت و دروغ و تفرقه  
و دست‌‌‌ مال بدستی را شریف تعریف کردن
یعنی خون را پایمال کردن

اعلم پیشرفت و توسعهء جوامع بزرگ 
 را چون مترقیان اطراق خوش رمیدن 
 و سر کوفت را بر مردم بینوا پاشیدن

اینها

یعنی پایان هستهء خا نواده و آغاز خانوادهء هسته ای رایج دادن
یعنی گنجینهء کشور را سلاح خریدن و لباس جنگ برمردم پوشانیدن 
یعنی فرهنگ و آداب و رسوم و سنت را به تجارت ننگ جنس کردن

یعنی مریضی و بیم آری و دنیای پوسیدگی 
 ممالک بین الملل را  بر حا کمیت مردم ترجیح دادن
یعنی مسموم کردن خود و خانه مان و پاد زهر را فروختن

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique   

No you dont know , نه خیر نمی دانی , Non tu ne sais rien

par Kourosh Garegani, mercredi 24 novembre 2010, 15:06
دانی تو هر چه بدیده ام برفت  
چون تویی دلدارم از دیده برفت
نه   خیر   نمی دانی

دانی تو هر چه نظرم برفت
چون تویی رخ یارم از نظر برفت
نه   خیر   نمی دانی
   
دانی تو هر چه تما شا یم برفت
چون تویی نگارم ازتما شا برفت
نه   خیر   نمی دانی
      

دانی تو هر صنمم رقصان برفت
چون تویی عروس خانقه ام نقصان برفت
نه   خیر   نمی دانی

دانی تو هر سحرم  فریشته ای ثنا برفت
چون تویی جای نمازم به فریاد اذان برفت
نه   خیر   نمی دانی

  
نه نه نمی دانی که در بود تو ام چه به روز گار  برفت
و حال که تویی ام چه به شباهنگ  حالم برفت
نه   خیر   نمی دانی
     

چون تو 
من را خود ندانی  نمی دانی نمی دانی
زیرا من نیازم تو را بوئیدن است  
و این را تو نیز نمی دانی
 
کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

Go on , برو , Vas y

par Kourosh Garegani, mercredi 24 novembre 2010, 17:01
 
 
تو  اشکامو  به دآر اُووردی  
نفسم با هام بازی بازی میکنه

نمیدونم باید ولش کنم بزارم بره
یا اینکه توی سینه سوختم حبسش کنم

تو یارم نیستی و داری گولم میزنی
به هم گفتی تویه این وقت عزیز

پات همه جوره هستم منم به گفته ء اون قدیم ندیما
به حماقت یا خریت گفتم باشه چون باورت کردم

چه کنم منم از اون جوونای قدیمم
بماند که ماندنی منم

ولی  خود مونیم با وفا
عزیز تر از این وقت وجود داره نازنین که

زیر پاهام خالی و سرم بدار عشق تو
آویزونه و تو کنارم نیستی

تو هر چی بهم گفتی کردم
ولی روا نبود که تویه آخرین نفسام

منو به طناب دلبریات ول کنی بری
برو فکر منو نکن و دست عشق به همرات

چون قشنگیش به همینه که آدما
و فقط آدما با عشق بمیرند

برو حافظت خدایت
نمردیم و دیدیم باعشق مردنم عشق و خدائی داره


کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

The Fire Feast Day , چهار شنبه سوری مبارک باد , La Fete Du Feu

par Kourosh Garegani, mercredi 16 mars 2011, 16:15
 
چین چهار چالاک چابک سوار
شین شنبه شهنشاه شکور

سین سوریگلگون سرخ گلنار
میم مبارک باد بر هر ایرونی

مهر آتش بخواندم و بدیدم رویش پری
دعوت ام بنمود که ای ا ُنس مهتری

بخوان بر من شعله ساز و شعله سوز کلام روشنی
باشد که من هم گردم هم چو تو حبیب ایزدگری

گفتمش می خوانم بنام او نامی نام آور دلبری
که همان اوست آفرینندهء مهربانتری

بالاحال بزبان آمدم به آن لسان ایزد گویا گری
زردی من ز روی تو سرخی تو ز روی من

آتش ام گفت هان این چه کلام است که تو گوئی
پیکرم را می رقصاند به هر سوئی و دری

گفتمش اوست خدائی که میراند بزبانم سینی کلام دلآوری
و تورا میوزاند به نیت هفت سوئی و دری

آتش ام گفت که من هیچ ندانم زین نیّتها چه گوئی
گفتمش پروردگار نور و هور و پور و سور و جور صدای

همانا اوست دانا که بیاموزدم ز تو زین اسرار ماءوری
آتش ام گفت نیز بیاموزم زین اسرار ای که تو معلمی

گفتمش بنام خداوند رب الارباب بیآموزم تو را آری
گفتم خلقت تو ای آتش به هفت  گُل دسته است که شعله گری

و زین نیتهاست که باور ها به اعتقاد و اعتقادها به یقین
و یقین به ایمان و ایمان به عمل آید به نیکی

و این نیکی هاست که
روابط را متصل میکند به یکی ها یکی

اوّل
سوی و دری
که طلب جهانم را داد خداوند یکتاء در ستایش و زیبائی

دوّم
سوی و دری
که عشق را بیاموزم در آغوش زنی
و یک اختیار کنم چون اوست جفت ام در حیات و بقائی

سوّم
سوی و دری
که غنی را به استغناست
و هر گناهی را آهنگیست ناهنجار به کیفر و جزائی

چهارّم
سوی و دری
که ز برده داری بپرهیز و بردگان را به آزاد در معرفت ز بیگاری

پنجّم
سوی و دری
که دین و دولت خویش را به انتخاب کُن توحید و رستگاری

ششّم
سوی و دری
که مال و منال و ثروت محدود در حیرت کُن و خود داری

هفتّم
سوی و دری
که مردم جهان
در تعاون و خدمت و بهبودی با هم برابرند همچون دیگران و فنای

حال که بشنیدی این رمُوز روشنایی
تو نیز گرم کُن آغوش کُنج دل هر
خیمه و خانه و کاشانه و کاخ و قصر هر انسان را ز ویرانی

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۸۹ اسفند ۲۴, سه‌شنبه

Congratulations for Aiyde Ghadire khom , عید سعید غدیر خُم بر همهء بندگان مبارک باد , Félcitations pour Aiyde Ghadire khom

par Kourosh Garegani, jeudi 25 novembre 2010, 00:35
 
 
به ادیار دیار یار نهادم پا  
آفتاب ندایم در داد هان تو ای برهنه پا
کجا روی ازخود بی سر و پا

گه براست روی گوی مست ملولی از پا
گه به چپ روی گوی پاتیل افتاده ای ز پا
گفتم تو نکیری یا مکیری که ایستم بداری از پا

تا گفت گفتمش تویی خورشید تابان ایستاده به پا
تا گفت گفتمش تویی تابندهء مهتاب سلسله ها در پا
به پرسش در خم غروب گفت نیم ای رهرو تابنده پا
  
گفتم بدانستم که تو نی چون هور من  نیر اعظم  بود در پا
و تو و مه و کواکب عالم صیقلی باشید به تار موی بینی او و بیدرنگ افتید زپا
هان این قصهء غصه ات را پرتوی کن که ولی ذوالمنم خمت را ز خُم عید سعید دارد بپا

برو این حکایت حلقهء دوار روزگارت کن که مولایم علی روح مرتضا
زمشق مشرق تا مشک مغرب حیدرکرار صفدر آمد در جا پا
و ز فرش زرین تا عرش برین سلطان و ذوالجلال آمد موی به موی و پا به پا

عید سعید غدیر خُم  بر همهء بندگان مبارک باد




کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

The Autumn In The Fall Mind , پائیز خزان افکار , l'Automne De Mental

par Kourosh Garegani, vendredi 26 novembre 2010, 15:22
 
 
در یک بعداز ظهر سرد پائیزی  
در باغچهء خزان افکار بروی نیمکت تنهائی

کنار درخت زرد هیاهوی زیرسایهء فصل بی تو
سرعت وزش باد فکرم په سینه خیزی افتاد
  
بی درنگ مثل برگ رنگ گرفتهء شرابی
مُچاله شده ای که گوئی تازه از یخچال فریزر
  
درش آوردن و حس عوض شدن دما
صدای غرچ غوروچ استخوانی شکست
 
تنهء بی پیکرش که به گوشه ای افتاده
را به خاموشی گوش میکردم
  
شنیدم
که زم زمه کنان میگفت

شرابی بودن من از توست
زرد بودن تو از منست

قیل هستی بودن از توست
قال مستی بودن از منست

این آتیش سرد بی وقتی از ماست
پس از ماست که برماست
و از ماست که برماست

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

Thank's For , مرسی بابت , Merci Pour

par Kourosh Garegani, dimanche 28 novembre 2010, 22:14
 
 
بابت چی؟  
بابت اینکه شاد کردی جانم به خواندنم

ببخشید بابت چی؟
بابت اینکه ، تلخی سخن ام را به گردش زبانت شیرین نمودی

  
نه !!!!! بابت چی؟
بابت اینکه ، بیا زارم را به دلنوازی خوش آمد گفتی

چی بابت؟
بابت اینکه ، آشنایی را به رنگین کمان دوستی آشتی دادی

بابت همهء اینها که افتخار دادید
مرسی

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique



The FIFTH Way , راه پنجم , Le Cinquième Chemin

par Kourosh Garegani, jeudi 25 novembre 2010, 23:36
 
می توان آموخت
....  
می بایست آموخت که
بلندترین ، بزرگترین ، کوچکترین ، کوتاهترین

و امن ترین راه دوستان
راه پیموده شده می باشد که راه مستقیم است

ولی راه پنجمی هم وجود دارد و آن پرواز است
همچون پروانه ، که پروانهء بی پروائی را به روای ماورای

آزادانه در بال و پرمی کشد و این شیوه را از استادانی چون
.......حافظ و مولانا و عطار و سعدی و فردوسی.......

.................شاملو و پروین و سهراب..................

میتوان آموخت ، که چگونه خاک برین
را به دندان و می ناب بزاق دهان
 
خویش را که چرخهء فلک الفلاک است
به تن و پیکر و هیکل و جسم و بدن

شعر فارسی جوهر کردنده اند که
نیروی سوخت هسته ائی شده ایست که جاودانه می ماند

می بایست آموخت .......

شما اینگونه فکر نمیکنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique



With You , با تو , Avec Toi

par Kourosh Garegani, lundi 29 novembre 2010, 00:18
 
 
فروغی در غروب تاریکی خوش است 
 با تو و کنار تو بودن ،خوش است
  
خوش است با تو بی نام و نشان بودن ،خوش است
خوش است با تو قدح پی و بادهء ک بودن ،خوش است

خوش است با تو مست و پاتیل بودن ،خوش است
خوش است با تو سخت و آسان بودن ،خوش است

خوش است با تو خطر و هیجان بودن ،خوش است
خوش است با تو شور و شیرین بودن ،خوش است

خوش است با تو زنبور و گل بودن ،خوش است
خوش است با تو ماه و ماهی بودن ،خوش است

خوش است با تو ابرار و کرار بودن ،خوش است
خوش است با تو پیر و جوان بودن ،خوش است

خوش است با تو بحر و صحرا بودن ،خوش است
خوش است با تو دار و ندار بودن ،خوش است

خوش است با تو مهر و بانی بودن ،خوش است
خوش است با تو بودن بود ،خوش است

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique


The Rival Slave , رقیب آی اسیر , Le Concurent D'enfermer

par Kourosh Garegani, jeudi 2 décembre 2010, 22:00
 
 
 در‌ گردنهء‌ احساس
 سوز کشندهء بی تویی

که مرآ در تندباد آغشتگی دلبری ات غلت میداد
چرخان و پیچ آن به لبهء یاد

 پرتگاه سیاهی مردمک چشمان ات آویزان و حیران
 با بالهای حُزن بصر دلپذیری

و تازگی نسیم  مژه گان به قطره اشکی
آوایم دادند که ای اسیر قریبی غربا

اکسیر حَز بصر در آسمان نگاه ات فوران میزند.....
به گوارای وجود نگر که آنست نور گاهی

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

In that way ,آنسان , Cela

par Kourosh Garegani, samedi 4 décembre 2010, 11:44
 
ذوالمنم  یا هو من ام

که سرشت را به خرد و آگاهی و شناخت میدرخشانم
 و بیداری را به متعالیترین و اعلاترین خجسته می نمایانم

 و محبوبیت را بعشق و اشتیاق و علاقه میتابانم  
 و آمیزش ظاهر و باطن را به بالاترین و والاترین ویژه گی رقم میزنم
  
آدابتان میداند من چه هستم
 رُسومتان میداند من که هستم

 فرهنگ شما میداند من کجا هستم
 پیر سالخورده میداند که من کدامینم

من یکایک شما را به آغوش یگانگی خویش بی خویشیم میکشم  
 و به لحظاتی که از بدی به خوبی

 و از زشتی به زیبائی  و از عیبی به پاکی و از ایرادی به بهبودی
 و از کنایه به همدردی و از تمسخر به تشویق تجربه میکیند و میگذرید
 را به مقام قائم جامع صبور صابر صاحب میرسانم

 من آنم که جوان و نوجوان بدوران رسیده را به حرکت رشادتوارنه  
 و حفظ وراثت باقی مانده سوق و هدایت میکنم

 که آبرو و حیثیت و شرافت کبیر ملی
 ملت خاکی و افلاکی را به نام نامی و نامدار و نام آور جاودانه نام، جان کنم

من آنم که تولد را به هر لحظه و هر لحظه را به لحظه ای دیگر و هر دگری را  
 به ثانیه و هر ثانیه را به دقیقه و هر دقیقه را به ساعت و هر ساعتی را به روز

 و هر روزی را به شب تاریک میگردانم که تک تک و یکایکتان به آرامش جان 
صلح رویائی را پند صالح کنید

من آنم که مرگ را بر گرو نهادن مُوری دم آویختم  
 که گویای فریاد ای نگار جانش میباشم

 و حمد و ستایش یک یگانم و جان جانانم را به اوج پیروزی
 و شادی و اُمید و تندرستی و دوستی و راستی و شایستگی
 و خوشبختی و رستگاری در عمل میرسانم

 و تلاش و کوشش و عزم راسخ را به جذم دلیل و برهان و استدلال پرورانیدم  
تا دانهء مرزهای آشنائی را به ساختار روزنه ها و شکاف ها و کلید درهای بسته
و دستگیرهء پنجره های بهم بسته را باز و به شکوفائی مجذوب نزد یک سازم

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique


The Simply , آسان , Le Simple

par Kourosh Garegani, samedi 4 décembre 2010, 11:48
 
ندانندگان و بی خبران به هیچ نیمدانیم، میدانندم  
و دانندگان مرا ،  پیوست حقیقت تاریخ جاودانه ،میخوانندم 

 و دانشمندان مرا در مُحاسباتشان در فرمول ها
 و علائم و جداول ِسر و رُموز چُرتکه ،میپندارندم
 
 شاعران و عارفان در سروده هایشان
 به شراب مستانه و ساقی می به سرآیندنم

 و با خبران گُمنام مرا به طاعات و زاهدان پاک باخته به حمد
 و سالکان دل پخته به ثنا و صوفیان دل سوخته به سماء می ستایندم

زنده گان و  باز مانده گان  
 رفتگان و مانده گان
 آینده گان و نی آمدگان
  
مرا به رَنگ و بُوی خاک
 و عُمق عمیق اعماق آفلاک

 و شفافیت و زلالیت آب
 و روشنائی و حرارت آتش

 و ضربان و گردش هوا
 و ِرنگ و حرکت فضا لقب داده اند
   
و از چه رنجهای گنجین و مشقات مُشتاقانه
 که به سختی در فراقت و هجرت ،غریبانه و بیگانه

به فزونی سایهء تیره گی ، درخشندگی انوار کمان رنگ پرتوی را درفشانده اند
 و به افزونی فنا ، بقای کیفتی را ورزیده اند
 
 و به قطرهء تشنگی تشنه ای ،آب سیری را نوشانیده اند
 و به ذرهء گرسنگی گرسنه ای ، سیری را خورانده اند

 و به قطعه ای سکوت ،صدائی را نواخته اند

 و یاد و خاطر دیگران را به جُوهر گُوهری  نغمه و آوای
 مرا آزیین و پوشانیده اند

 آنان مرا و اینان منرا  
 من مرا و مر امن را

 آنسان می دانند
 آسان می دانند
 آنسان…..

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

 

۱۳۸۹ اسفند ۲۳, دوشنبه

The Master , صاحب , Le Maitre

par Kourosh Garegani, samedi 4 décembre 2010, 21:03
 
غیبت  نگاه ات مرا به قیامتم نزدیک میکند  
نبودن سرخی لبانت  گرداب احساسات بی تویی را
 
 مرا چون تکه چوب خشکی نموده
 که خروش چرخان و جوش گردان در خورش آب را

 که غوطه ورم نه می دانم و نه می فهمم  
ماهیان به گردم آمده اند  
 پرسش و پاسخ میکنند

 تو ماهی هستی ؟
 به کدام جانور مانی ؟
 از کیش پوریان دریایی؟
 که نیستی آنها همچون ما دُمی دارند
.....
به ناگاه گویی شنیدم که آب مرا با سیالی خود نوازش میکند
 و میگوید کوروُش بیدار شو
  
و مرا برقص بیوزنی ام همراهی نما
 هوشم مرا از خاطرم برده
 
نمک گریه های  استخوانهایم با طراوت و خیسی آب یک طعم شده
و به لرزه افتاده اند میگویند هیهات آنروز فرا رسید

 و هیهات کنان فریاد بر می آورند  
 که دیگر نمیخواهیم باشیم !!!!!
   
به بیخویشی ام گفتم سوگند که هیچ یک از این آواها
  نغمهء دلبر دلنوازم نیست به آنان بگو بروند
  که حتی نیم چشمی هم نخواهم گشود
  
   مگر نجوای یکتا نگارم بخواند مرا  
   
 برو برو ای بی خویشی و به این و آن بگو
 خموش خموش باشید خموش
     
 به ماهی یان نیز  بگو ای آب ذی یان
مرا دو پا میباشد یکی عشق است و دیگری معشوق
 مرا دُمی همچون شما نیست آری
  
 ولی دمی به حق دارم
 که خود و آب انبار اوقیانوس تان را به لحظه ای
 دما دم بخار کند  و به ملاقات ماه قمر شبنم شوید
   
 ای بی خویشی ، توی صبر  
  تو نیز برو

که مرا صابر
  صاحب است
 صاحب و
.......

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique
    

۱۳۸۹ اسفند ۲۰, جمعه

The Red Fish , ماهی سرخ , Le Poisson Rouge

par Kourosh Garegani, vendredi 11 mars 2011, 14:05
 
 سلام زهره
الههء فروغ من
بحمد خداوند زیبائی
عشق و صفا و محبت و دوستی و وفای ماورائی

دلم هوای خوش و نغمهء دلنشین
و آوای رسا و سیمای واضح و صاف دلپذیر تو راکرده
و همین ظهر پریروز و دیشب امروز و عصرفردا و صبح پس فردای
یکی از دوستان خوبم بنام تنهائی ام یاد مرا کرد

و شماره تلفن و ایمیل و آدرس
و رفیق گوشه نشینی ام و محل سکونت
و کار تو را هم بهش داده ام
تا با تو تماس بگیره و بهت بگه

که براستی خونه تکونی ام را به کردی ام
چهل چراغونی ام را به کردی ام
لاله های وحشی و سبزه های جدائی ام را به کاشتی ام
و ماهی های سرخ و سیاه کوچولو آزادی بسلول انفرادی ام را به خریدی ام

سفره هفت شهر تنهائ ام
را بنظم هفت روز و هفت شب هفته
به گسترده ایم
این لحظات خدائي چه نکوست

می بوسمت
به این عید نوین روز
که قربانگاه معشوق
و جاودانگاه آخرین لبخند رهائیست

همیشه بُزرگ به یادگیری
همیشه کوچک به پیدائی
یار و یاور تنهائی .....
شب معشوق و عُشاق تار یک دل نوازی

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۸۹ اسفند ۱۷, سه‌شنبه

Happy Ladys world Day , روز جهانی کدبانوان عشقمبارک و خجسته خوش و خندان باد , Heureuse La journer mondiale des femmes

par Kourosh Garegani, mardi 8 mars 2011, 08:22
 
زنان که زن زاده شده اند
آنان شیر زنانی اند که خسرو و شیرین آفرین اند
پُر از احساس و لطافت سیرت و خوشروئی مهر و وفا
و یک رنگ و یک بوی عزیزتر ازجان و گوئی حوریانند

و برای همنوعان خود یعنی
انسان حتی از جان و مال خود نیز میگذرند و فدا میکنند
تا پردیس بهشت انسانی را برقرار و پایدار استوار گردانند

اینگونه زنان حتی کلام قاصر از توصیف
و ناتوان از زیبائی وجود آنان است
و خداوندخدا برای آنان چنین مقامی را میخواند

همانا آنان زیباترین مخلوقاتند
و پیامبران و دادگران و آزاد منشان از
دامن چنین تطهیر شده گانی اند

و زایندگان بندگان و مومنان و مومنین اند
اینان بوی و عطر گُل اند ولی از عمر گُل دورند
و اوّلین معلمین علم و اخلاق مردان و زنان کُل تاریخ اند

آنان مادرانند که بهشت برین بزیر پای آنهاست
و حلقهء بقای ادامهء نسل آدمیان
به میمنت صفای شکرانه دل

و روح انگیز این فرشتگان زمینی می باشد
اینان چشمه گان زلالی اند که از حیات سرشارند
و قابل ستایش اند حتی در مقام یک الهه

روز جهانی
کدبانوان عشق و نگاه بانوان معبد نرم خوئی و مهربانی
مبارک و خجسته خوش و خندان باد

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۸۹ اسفند ۱۵, یکشنبه

Lovly Wether , هوای دلپذیر , Une Belle AIR

par Kourosh Garegani, dimanche 6 mars 2011, 14:57
تو ای صوفی صافی دل
تو کمی قدمی نه به پیشگاه

و درب بدستان نرمت بکوب
و به وادی مدام الحال علیک السلام گو

خواهی دید که تو پیاله را بدستگیری و به آنش کشی
می رباید لبان سوزانت دلرا به سرکشی

تو آب را بدستان لطیفت به خُم کشی
و شراب ناب را به بزاق دهانت می کشی

تو جرعهء نگاهت را به خرمن آتش کشی
تو زیبایی خود را چو باران فرو ریز

و در عظمت زیبایت آنحقیر بی اراده را در یاب
خواهی دید که چگونه

پروانه وار لیاقت و متانت را
بعشق دوستی به کام کشی

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

The Resistance , هیچگاه نشکن , La Résistance

par Kourosh Garegani, dimanche 6 mars 2011, 04:05
 
باور به یقین
و ایمان به عمل
و اعتماد به برهان
و اطمینان به بینش
و قول به گویش

و پیمان به نوشت عهد
و ارتباط به علم
و قرار به شناخت
و قلب به آرامش
و روح به پیوند

را هیچگاه نشکن
زیرا صدائي را نخواهی شنید
جز صدای خش خش زنجیر اسارت

و درد عمیقی که نفس کشیدن را به هن هن میاندازد
زیرا یوغ را بر گردن خودخویش می آویزی

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique


The Self Question , از خود بپرسید , Questionner Le SOI Même

par Kourosh Garegani, dimanche 6 mars 2011, 02:58
 
دستها خود را از محبت دل کوتاه میکنند
پاها خود را از رفتن براه دل هراسان میبینند و در لرزش افتاده اند
چشمها خود را از محبت دل میگریزانند و پشت پلکها پنهان میکنند
گوشها خود را از طنین صدای دل میپوشانند

دلها دلادل میکنند تا به آشنائی برخورد نکنند
سرها خود را از دیدن محبت بزیر میافکنند و جهتشان را برمیگردانند
گوئی زمان ودا گفتن با زنگ بیخبری تلگرام فانوس دریای جدائی را جار میزند
همه در حال فتنه و فسق و فجور و فسانه و فساد خود را مشغول کرفته اند

و در مقابل فهمیدن مقاومت میکنند و به گارد یکدیگر را بسیج میکنند
انگاری طوفان نوح در حال وزیدن میکند تا کشتی طاغوت
و استبداد را با بادبانهای استخوان جمجمه در اعماق دریای نادانی غرق کند
افراد دراین حالت چماقهای ننگین خود فروختگی شان را از غلاف های جیره خواری

بیرون کشیده اند تا از خود در مقابل فهمیدن و آزاد زیستن دفاع خود پرستی نمایند
جهنمیان در این بحران به نیایش رب الارباب افتاده اند و از خداوند در خواست میکنند که آنها را
با این دسته و گروه یکی نکند زیرا آنها به این محیط آتشین دل باخته اند
و هرگز حاضر نیستند ای مکان

را با اشخاصی که به پوچی
دل را میگمارند
یکسان و همجهنمی
گردند

حتی بهشتیان از این مسئله در سوگ اند و به حال جهنم یان به تحسون نشسته اند
دیگر آخر زمان با جسم فرسوده و پوسیده که نشان از ناپایداریست فرا رسیده است
آری طوفان نوح در حال وزیدن میکند
و سرنشینان کشتی جهل خود را برای مقابله با

وزیدن باد درک و تند باد فهم و طوفان پایداری دوستی آماده میکنند
آری طوفان نوح در حال وزیدن میکند
خود را به کدامین سو میپندارید
این پرسشیست که از خود میبایست بکنید تا فرصتی هست

از خود بپرسید
که هستید و چه میخواهید
ازخود بپرسید و خوب بپرسید
تا در پوسیدگی زمان می لولید

چون دیگر
فرصتی
نخواهد
بود

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۸۹ اسفند ۱۴, شنبه

The Tik and Tak , تیک تاک , Le Tik et Tak

par Kourosh Garegani, samedi 5 mars 2011, 19:18
ای پروانهء در پرواز
زمان با تیک تاک عقربهایش
میگوید صورت شمع را فراموش کن
ولی من میگویم نمیتوانم

هوا با چرخش احوالش
میگوید نامش را ازحافظه ات پاکن
ولی من میگویم نمیتوانم

زندگی بهم میگوید خاطراتت زیبائیش
را بینداز تویه جوی باران
ولی من میگویم نمیتوانم

چون قلبم را باخودش برای آذوقه و توشه توی راهش برده
و ضربان قلبم را بجای رقاصکهای ساعت جاودانگیش
بهمراه کلام هیچ به خانه دل خود ربوده

و به نامه نگاه هر از گاهی شاد انگیز نظری میکند
و به تازه گی عطر و بوی دوستی غریبانه زنده میدارد
خدایا این ربایندگی چه زیباست و این احساس

که با ولی نعمت خود
حب عشق سخن میگوید
در سکوت به نگاه

ولی ای دلبرنده تو چقدر بی رحمی …..
 که از خود نه نشانی و نه ایمائی نمیدهی…..

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

The last minuts , وقت تنگ است و لحظه نزدیک , Les dernier Minutes

The last minuts , وقت تنگ است و لحظه نزدیک , Les dernier Minutes

par Kourosh Garegani, samedi 5 mars 2011, 16:28
خوشابحال
آنان که میخوانند مرا و میشنوند
آوای کلام امین و راست سفیر نبوت را
و آنچه در سفرنامه او به نیکوئی مکتوب است

ای جماهیر قابیلیان
شما به هیچ یک از
آئین ها و آداب ها و مسلک ها و سنت ها و طریقت ها
احترام اعداء نکردید

ای قابیلیان کشندگان نیکویی
نیکویی نکردید و نیکویی نخواهید دید
زیرا خود میدانید که قابلیت
سخاوت و حرمت و دیانت و شرافت و صداقت
ندارید و نخواهید داشت

ای قابیلیان ملعون شدگان
محکوم کردید و محکوم خواهید شد
پریشانندگی و آوارگی و واماندگی
و بازنده گی و مطرودگی حکم شماست

ای قابیلیان نا مطیعان و ناسپاسان و ناپاکان ولایت خودپرستی
طمع و تکبر و بی الفتی و کینه توزی
و تندمزاجی و خیانت کاری و دشمنی شما
حماقت و فاسدالعقلی و مردودی تان را بر تمام
اقشار و اقسام مردم واضح میکند

ای قابیلیان مُفتیان شریرت و عشرت
قضاوت کردید و قضاوت خواهید شد
شریعت نیکوست چنانچه کسی به دل پاک و ضمیر صالح و ایمان به عمل
و حمایت از ضعیفان و پاسداری از اجداد و نیاکان را بر حسب شریعت بکار برد
نه آنکه منحرف گشته از آنچه به نفهمیدن عنوان میکنند
و به بیهوده گوئی در تأکید آن اصرار میورزند

ای قابیلیان فقیه هان قبیه الوقیه
همان بدانید که شریعت بجهت عادلان نیست و موضوع نمیشود
بلکه برای سرکشان و طاغوتیان و حرامکاران و آکان
و قاتلان و زناکاران و دزدان و دروغگویان و خائنان
و برای هر عمل دیگری که بر خلاف تعلیم صحیح و سالم باشد بکار میرود
زیرا نگاه داشتن پیکر جامعه توحیدی در غایت حکم حُب است و محبت بروح قوت و تأدیب.

ای قابیلیان خود سانسور و دگر سانسور
می بایست بدانید
که با یک شانه نمیتوان موهای دیگران را نیز شانه نمود
و همچنانکه با یک چوب نمیتوان همه را راند

و این سوالیست که میبایست
خوب در چهار چوب یک پرسش فرمول نمود
و به دانستن آن تن در دهید
و آنست که چگونه و برای چه
...این گونه تغییر ات به این حال و گونه در حال رُخ دادن است

و این شیوه دگرگونی
کار شُغالان در پوست بره نه میباشد و نه خواهد بود
مگر از قبیله قاببلیان قابیلیان

وقت تنگ است و لحظه نزدیک
آنجائی که شتری از سوراخ سوزنی عبور میکند به میمنت و امر خداوند یکتا
ای قابیلیان شما حتی از دشت گشادهء بی دری هم
عبور نخواهید کرد به امر و میمنت خدای بیتا

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

The Freind Agenda , فهرست دوست , La Liste De L'Amie

par Kourosh Garegani, mercredi 2 mars 2011, 16:24
 
بسیار زیباست که حب دل خویش را دوست نامید
بسیار متین است که کُنج خانه دل خویش را ویژهء دوست نامید

بسیار فراهیخته است که دلپذیری نغمه های نام را فهرست دوست نامید
بسیار مستانه است که نامهء عقل را به نگارنده گی دوست نامید

بسیار شکرانه است که سفرهء دل را گسترده به مهمانی دوست نامید
بسیار بسی یار نکوییست که میل بدیار یاران را دوست نامید

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۸۹ اسفند ۱۰, سه‌شنبه

The FiFTH Equoition , معادلهء پنجُمّ , le Cinquième Equoition

par Kourosh Garegani, mardi 1 mars 2011, 02:18
عشق
عین است و شین است و قاف
عین بسان چشمان ایست و دیدهء نور
شین بسان شعله هور شیدایست و نار پرتو نور
قاف بسان قامت قمر مه شیدایست و پرتو نار نور

عشق
نار پرتو دیدهء نور است
عشق
قامت شعله چشم است

عشق
حال ایست به
امروز می هستم
دیروز می هستم
پریروز می هستم
و پس پریروز که می هستم

عشق
آینده ایست به
فردا و پس فردا و پسین فردای میخواهم تو را به همیشه

عشق
گذشته ایست به کهنهء دل قدیم بسان حُسن جاودانگی
عشق
آمده ایست به ماده بسان همه ء ماهور قمر مهتاب روح

عشق
رفته ایست به نی ماده بسان
همه گان آفتابهور خورشید درخشان رُخ

عشق
نیرهء ایست به پودر سرشت و گرد ذات
بسان حرکت کواکب پیوسته و اختران آهسته

عشق
حامل پیوند ایست
در لرزش به صوت و پوشش به خاک
و پرش به آتش و ریزش به آب و وزش به باد

عشق
عامل جنبش کجا و جهش نا کجا در همه جاست
عشق
معادلهء پنجُمّ خداوند است به ناز و نوازش و دُر دانه گی

عشق
رامگه تنفر جسم آهنینی است به صلح
عشق
دادگه قضاوت است به بخشش

عشق
دارگه تاریکی است به روشنائی
عشق
بارگه شک است به ایمان

عشق
زادگه یأس است به اُمید
عشق
پیشگه مُردن است به حیات

عشق
نادگه غم است به شادی
عشق
ناگه دادن است به گرفتن

عشق
در گه حب است به نو دوستی
عشق
خیمگه جذب است به همدردی

عشق
گنجگه قُدسیان است به وسیله
عشق
خضرگه انسان است به خضوع

عشق
تبعیدگه درک است و فهم بسان اسیری روح در تنی
عشق
خواستگه نخُستین است به معشوق بسان توانائی

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique