۱۳۹۰ تیر ۵, یکشنبه

The Death Squads , جوخه اعدام , L'Escadrons De La Mort

The Death Squads , جوخه اعدام , L'Escadrons De La Mort

par Kourosh Garegani, dimanche 26 juin 2011, 19:13
 
آیا اشکی یافت میشود که زخمی را التیام بخشد
آیا لبخندی یافت میشود که آتش چشمانی را افزون بخشد

آیا دستی یافت میشود که قلم صلح را امضاء بخشد
آیا قلبی یافت میشود که قلهء عشق را پیموده بخشد

آیا نگاهی یافت میشود که گمشده را آغوش بخشد
آیا زبانی یافت میشود که سموم را پادزهر بخشد

آیا محکمه ای یافت میشود که موکل و قاضی را عاری بخشد
آیا طناب داری یافت میشود که محبوسی را آزاد بخشد

آیا داد گاهی یافت میشود که مجرمی را گُل بخشد
آیا جوخه اعدامی یافت میشود که لحظهء زندگی حیات را ادامه بخشد

آیا سیم خار داری یافت میشود که بی مرزی را رها بخشد
آیا بشری یافت میشود که آدمی را انسان بخشد

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

The Flower Petal , گلبرگ گل , Le Petale De Fleur

The Flower Petal , گلبرگ گل , Le Petale De Fleur

par Kourosh Garegani, dimanche 26 juin 2011, 17:42
 
گل پرین گونه هایت بلبل مستان میخواند
خال هندوی لبانت ستاره هالی میخواند

برق نظر کهربایت کوه نور میخواند
نگاه مهر چشمانت یاری یارایی میخواند

زلف خوش رنگین پائیزت نوازش سند باد میخواند
ای حوری خوش لب و لعل تماشای تو دلاوری میخواند

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

CRY ZEAL , گریه غیرت , Larme Zèle

CRY ZEAL , گریه غیرت , larme zèle

par Kourosh Garegani, mardi 21 juin 2011, 13:38
 
 گریه سلام
ریزش قطره قطره ات
آب تیزهء شور دو چشمان را ز اعماق وجود الماس میکنی
برق تابناک آفتاب پر خروشت حسی فراتر از روح را
بر عرصهء گونه گان فراخوان میکنی

ز قدیم و ندیم تا نوین و جدید غیرت را در رگهای جسم جان میکنی
و آنانی را که در کودکی بر سر سفره ء بابا و پدر بزرگ
به لغمه ء جسارت و شجاعت رویاهای شیر دلی و مردانگی
را بدهان میجویدند ز خواب خفتهء خفتگان به خیسی بیدار میکنی

گریه بدرود
دیگر نمی باری گوئی ابرهای سپید بُغض گلو در حلق خفقان کرده
و دو زبان سبز کوچک و بزرگ در خشکیدگی بی رنگ شده
و بسان کلاف ساحران بهم گره ای کور خورده
و دولبان سرخ فام زیبائی را با سوزن ارتجاع و استبداد بهم دوخته

و دلی را که در گرو آزادی و محبت پرچم دار
و قرینه همنوع خود میبوده ز طپش ایستاده
و همچون مترسکها ریخت دهشتناک را بر صحنهء کشتزار
رویدادها مات و مبهوت بی انعکاس اعلمدار کرده


گریه خداحافظ
شر شر اشکان غلطانت نمی آید
زیرا دیگر خونی در رگها و شاهرگها نه میجوشد
و نه میخروشد و جگر دریای خون نیز

به صحرائی مبتلاء گشته
و حفره های بینی از کلوخه های بی غیرتی و بیرگی و ناجوانمردانگی مسدود گشته
و هوای نفس نسیم باد شادی و آزادی در آنها نمی وزد
و لولای در اُمید ز بیخ و بنیان سوهان شده

گریه درود
دانه دانه آب تنی را که شیرازهء عشق است در پیاله های چشمان روانه کن
تازه گی عطر شورندگیت را به نخل موژه گان تشنه به شعور پیمان آبیاری کن
جرعه جرعه آب قنات سرد و خنک اُمید را در حلق و گلوی لب دوختگان جاری کن
نم نم حلقه حلقهء خیسی را بر زبانهای خشکیده چکان چکان کن
دل را با شرشر هق هق ریختنت بشوی و به شادی طراوت کن

نسیم خوش صبای آه را در غارهای دماغین به صحرای بی خون جگر وزیدن کن
و شاهرگهای خمیده و پیچیده را با طوفان تگرگ گرداب کن
چون همسفر سفرهای فراز و نشیب ز دور بنزدیک آمد
غیرت آمد غیرت آمد
بهم سفره گی با او غیرت کن
غیرت

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ خرداد ۳۰, دوشنبه

The Heat Perfume Of Friend , گرمای عطر دوست , Le Chaleur Parfum D'Amie

The Heat Perfume Of Friend , گرمای عطر دوست , Le Chaleur Parfum D'Amie

par Kourosh Garegani, lundi 20 juin 2011, 12:56
 
بشنو ای خوان شنیدن زین سفیر کلام اسفر سافرین همچون بابا پدر ایدوست
ز دهر تا قهر روزگار بوده دشمن جان زجان دارد ایدوست
فرق است زین میان نیکی جانان به جانان ایدوست
گرت غفلتیست دشمن جان و اموال و منالت به حسرت می روباید ایدوست
به یک ضربه ریزد خون اعلاء بهایت ایدوست

دشمن را خُرد و کوچک مشمار ایدوست
کز ریزی اش تن به خارتیغ میدهی ایدوست
احتیاط شرط عقل و اشتیاق ثبت دل باشدت ایدوست
که یک دشمن زیرک به از صد جاهلست ایدوست
تا توانی ز ضعف و ناتوانی خود آموز ایدوست

کز سستی و حقیری نیمهء دشمن برحذر باش ایدوست
همی دان که عالم به سایه و روشن می طپد ایدوست
هر دو زهستی به یک خالق آمدن کردند ایدوست
یکی را سنگ و ننگ و نیرنگ و جنگ و تنفنگ باشدش دلیل و برهان ایدوست
یکی را بانگ و جُنگ و آهنگ و دنگ و منگ قشنگ باشدش لذت هستن ایدوست

مگمار که دشمن غول پیکر تنومندست کز خود شکی تو خودکشی و ضعف ست ایدوست
بخوان به دائم گوئی صاحب قلبت کزهرهستهء نیروی او خیزد روان هر کوهی ایدوست
میاُفت حیران و سر گشته ز فتنهء تنگدستی و فرط افسردگی ایدوست
که باروت احساس سایه فکران مبتلاء به دشمن نیز دشمن اند ایدوست
ز اندوه کم یاری و بی یاری و تنهائی شکوه بدرگاه شُکوه پُر جلال رب بیدار به آر ایدوست

دشمن به مرگش مپندار کز لنگ نیستی چون عجل بی خبر آید ایدوست
ز کُنیه کینه ها دارد دشمن به شر هوشیار باش ایدوست
همتی کن مُسلم پندار لباس شایستگی بروح و تن ایدوست
که مُدارا کردن به دشمن زمانی دارد نه هر وقت ایدوست
گر دلاور و رزمجوئی یا قهرمان و مبارز همی دان ایدوست

کز امنیت دل و صحت وجود تو دشمن هراسانست ایدوست
پس دل قوی دار به پیران تابنده کز صفای پند دل بنده گی آید ایدوست
لذا بنده گی بروی خداوند حمایت و ایمنی دارد ایدوست
چو دشمن آگه شود ز رنگ ذکر و بوی عود و شمع بنده گی تو ایدوست
نوروزی و پیروزی و فیروزی تو دشمنان را بدار خموشی آرند ایدوست

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

The Inertia Of Butterfly , سکون پروانه , L'Inertie De Papillon

The Inertia Of Butterfly , سکون پروانه , L'Inertie De Papillon

par Kourosh Garegani, lundi 20 juin 2011, 10:17
 
صرف کردن سکون  بخطا میرود ای دل
همچنان که دم به باز دم میرود ای دل
به سکوت  یک دم رود صفت می باش ای دل
که دگر باز دمی صرف است صرف ای دل

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ خرداد ۲۹, یکشنبه

STAND UP AND HOSPITALITY Self Help , برخیز و به خود خویش کمک کن , Leve Toi Et L' ACCUEIL Auto-Assistance

STAND UP AND HOSPITALITY Self Help , برخیز و به خود خویش کمک کن , Leve Toi Et L' ACCUEIL Auto-Assistance

par Kourosh Garegani, dimanche 19 juin 2011, 23:50

آیا یاری  کننده ای هست
که مرا یاری کند که از حق مسلم خود دفاع کنم
نه دیگر یار کسی  همی یافت نمیشود
زیرا یاران را در خفی سر بریده اند

آیا عمل  کننده ای هست
که مرا یاری کند که از حق مسلم دیگری دفاع کنم
نه دیگر عمل کسی  همی یافت نمیشود
زیراعمل کنندگان را معلول نموده اند

آیا اتحاد  کننده ای هست
که مرا یاری کند که از حقوق مسلمی
که مزدوران بزور تجاوز تصاحب شده اند آنرا پس گیرم
نه دیگر اتحاد کسی  همی یافت نمیشود
زیرا اتحادگنندگان را به فتنه متفرق نموده اند و به تزویر فریب میدهند

آیا کمک  کننده ای هست
نه دیگر کمک کسی همی یافت نمیشود
زیرا کمک کنندگان را به تهمت و افتراء توبیخ نموده اند

آیا امداد  کننده ای هست
نه دیگر امداد کسی  همی یافت نمیشود
زیرا امدادگران را براه بازگشت سربه نیست میکنند

آیا عالم  کننده ای هست
نه دیگر عالم کسی  همی یافت نمیشود
زیرا عالمان را در منزلهایشان در انزوا دغ میدهند و به سکته میبرند

آیا حکیم کننده ای هست
نه دیگر حکیم کسی  همی یافت نمیشود
زیرا حکیمان را بدروغ متغلب میدارند و آنها نیز به نیستان تصادف کوچ میکنند

آیا دانشمند کننده ای هست
نه دیگر دانشمند کسی  همی یافت نمیشود
زیرا پدیدهء دانش خانه ای براه انداخته اند و مغزهای دانشمند فرار را بر قرار ترجیح میدهند

آیا دانش جو کننده ای هست
نه دیگر دانش جو کسی همی یافت نمیشود
زیرا دانش جویان را یکی یکی شکار کرده سر آنان را همچون صید سلاخی میکنند

آیا هنرمند  کننده ای هست
نه دیگر هنرمند کسی  همی یافت نمیشود
زیرا هنرمندان را ممنوع الخروج و ممنوع الورود به صحنه به تبعید می میرانند

آیا مهندس  کننده ای هست
نه دیگر مهندس کسی  همی یافت نمیشود
زیرا پروانهء ساخت و پرداخت معماری را از او میگیرند
و او را در زیر خروارها چک و سفته وا میگذارند و به حبس مجازات میکنند

آیا پزشک کننده ای هست
نه دیگر پزشک کسی  همی یافت نمیشود
زیرا پزشکان را از مطا لبات علمی محروم میدارند
و آنان را به کابینه هایشان در بازار شیادان به نداشتن صلاحیت محکوم میکنند

آیا کارمند  کننده ای هست
نه دیگر کارمند کسی  همی یافت نمیشود
زیرا کارمندان را به استفاء و گرفتن رشوه می هراسانند

آیا کارگر کننده ای هست
نه دیگر کارگر کسی  همی یافت نمیشود
زیرا حقوق روزانه و هفتگی و ماهانه آنان را مصادره کرده
و در تنگنا و مضیقهء مالی قرار میدهند

آیا بیکار کننده ای هست
نه دیگر بیکار کسی  همی یافت نمیشود
زیرا بیکاران را به اعتیاد مبتلاء نموده اند

آیا نظام  کننده ای هست
نه دیگر نظام کسی  همی یافت نمیشود
زیرا آنان در عملیات و تمرینهای نظامی مفقود الأثر میکنند

آیا سرباز کننده ای هست
نه دیگر سرباز کسی  همی یافت نمیشود
زیرا سربازان را بدون مهمات و تجهیزات به میدانهای مین میفرستند

آیا امنیه  کننده ای هست
نه دیگر امنیه کسی  همی یافت نمیشود
زیرا آنان را در سلول های اطلاعاتی کاذب مشغول میدارند
و آنانرا با جنجری از پشت به کارشان میرانند

آیا کشاورز کننده ای هست
نه دیگر کشاورز کسی  همی یافت نمیشود
زیرا کشاورزان را به بی آبی و ندادن امکانات
و تدرکات ابزاری به خشکسالی کاذب سوق میدهند

آیا تاجرکننده ای هست
نه دیگر تاجر کسی  همی یافت نمیشود
زیرا تاجران صادق را به قراردادهای
کلان کاذب به ورشکسته گی ساختگی سقوط میدهند

آیا قلندر کننده ای هست
نه دیگر قلندرکسی  همی یافت نمیشود
زیرا قلندران سر و محاسن تراشیده را
در کوچه های تاریک از پشت به دشنه های مسموم از پا در می آورند
آیا پیر کننده ای هست
نه دیگر پیر کسی  همی یافت نمیشود
زیرا آنان را به مسدود نمودن حقوق باز نشسته گی به سکوت خفه میکنند

آیا جوان کننده ای هست
نه دیگر جوان کسی  همی یافت نمیشود
زیرا جوانان را به نا اُمیدی و آینده ای تاریک
به مصرف گرائی بازارهای پوچی روانه میکنند

آیا معلم کننده ای هست
نه دیگر معلم کسی  همی یافت نمیشود
زیرا معلمان را با قراردادهای کوتاه مدت
به کلاسهای صانعی به تعویض تهدید میکنند

آیا چریک کننده ای هست
نه دیگر چریک کسی  همی یافت نمیشود
زیرا آنانرا در چروکیده گی تئوریهای صادرشده
سریع شناسائی کرده و به جوخه های اعدام می سپارند

آیا مجاهد کننده ای هست
نه دیگر مجاهد کسی  همی یافت نمیشود
زیرا آنان را در نفاق و پیچیده گی اساس نامه های
تشکیلاتی به مزدوری و خیانت کیش میکنند

آیا سپاه کننده ای هست
نه دیگر سپاه کسی  همی یافت نمیشود
زیرا آنان را در یونی فورمهای سنگی و قرارگاههای محفوظ شده زندانی نموده اند
و قدرت دیدن و شنیدن و تماس گرفتن را از ایشان صلب نموده اند
و آنان را به رفتارهای ماشینی و آهنین آموزش میدارند
و آنان به گمان خود دوران خدمتشان را به وطن سپری میکنند

آیا مذهب کننده ای هست
نه دیگر مذهب کسی  همی یافت نمیشود
زیرا هر آئین و کیش و مسلک و بی دین و دینی را
به نداشتن خدای آنان مُفسد می گمارند
و به اذیت و آزار و ضرب و شط و تُوهین
و خرابی اماکن نیایش و آرامگاه هایشان بزندان میکشند

آیا فقیه کننده ای هست
نه دیگر فقیه کسی  همی یافت نمیشود
زیرا فقیه هان مُسند را در قُرفه هایشان گرفتار نموده اند
و در تکذیب و تنبیه حکم رانده اند

آیا سلطنت کننده ای هست
نه دیگر سلطنت کسی  همی یافت نمیشود
زیرا سلطنت کنندگان به غارت و چپاول تن در داده اند
و خود فروخته گی را به بیگانگان در وادی غربت
و فروشنده کالاها و غنیمتهای خزانه اقلیم شده اند
و جز خواری و پوسیده گی پیکر و عدم صلاحیت تمدن
برای زنان و مردان غیورچیزی بجا نگذارده اند

آیا اقتصاد کننده ای هست
نه دیگر اقتصاد کسی  همی یافت نمیشود
زیرا با توزیع و تبلیغ های دروغین اقتصاد وارداتی را
به کشور عرضه نموده اند و یک رکود و نقصان مالی ایجاد کرده اند
و سرمایه و ثروت مملکت را به تاراج میبرند

آیا فیلسوف کننده ای هست
نه دیگر فیلسوف کسی  همی یافت نمیشود
زیرا آنان را به عرفان و شناختهای دروغین متهم کرده
و به جای آن فالگیران و رمالان را جایگزین نموده اند

آیا فریشته کننده ای هست
نه دیگر فریشته کسی  همی یافت نمیشود
زیرا فریشته گان خاکی را به هزاران دیو پلیدی محاصره نموده اند
و به قلع و غم آنان پرداخته اند

آیا قاضی کننده ای هست
نه دیگر قاضی کسی  همی یافت نمیشود
زیرا قاضی یان را در محکمه هایشان به خلع قضاوت محکوم میکنند
و به بهای بی بهائی آنان را نزول میدهند

آیا وکیل کننده ای هست
نه دیگر وکیل کسی  همی یافت نمیشود
زیرا وکیلان و موکلان را هر دو در بند می آورند و به شکنجه میکشند

آیا کاسب کننده ای هست
نه دیگر کاسب کسی  همی یافت نمیشود
زیرا کاسبان را برای یک لغمه
به گران فروشی و کم فروشی و احتکار هول میدهند

آیا مردم کننده ای هست
نه دیگر مردم کسی  همی یافت نمیشود
زیرا مردم را محتاج و نیازمند در
حلقه های سرگردان تشویش خاطر و اضطراب نگاه میدارند
تا در کمبود بر آنان حکمرانی کنند

آیا خلق کننده ای هست
نه دیگر خلق کسی  همی یافت نمیشود
زیرا خلق را در اختناق و انقراض هویت مبحوس نموده اند

آیا اُمت کننده ای هست
نه دیگر اُمت کسی  همی یافت نمیشود
زیرا اُمت را در باورهای غلط و خیال پردازیهای مسموم مسخ نموده اند

آیا ملت کننده ای هست
نه دیگر ملت کسی  همی یافت نمیشود
زیرا ملت را با احزاب و گروه ها و سازمان های قبیح خباثت
و دولتهای خشم و خیانت و القاب دروغین به گمراهی کژیدند و گزیدند
و آنان را به گریز از میدان توخالی تزریق
ترس نموده و ترسانیده اند

آیا کمک کننده ای نیست
که مرا یاری کند چون که دیگران حق مسلم خود را از دست داده اند
من نیز میبایست دست بروی دست گزارده
و از دفاع کردن مردم و میهن و اُمت و مملکت
و ملت و کشور و خلق و وطن و آدمیان و سرزمینم بگریزم
و مبارزه را بوسیده و میدان را خالی نمایم
گوئی این چنین میباشد
که میبایست روی خود خویش و سایهء خویش و مایهء خویش
و عنصر خویش و خدای خویش حساب کنم
زیرا دشمن بی حساب و ناحساب بیداد نیستی میکند
و از عدم و نابودی  کبریائی نیز بر نمی آید
پس از تو حرکت توانائی و از خدا قدرت دانائی
ای قهرمان مبارز
ای دلاور رزمجو
ای بی باک قوی ایمان
ای بندهء خدا
ای انسان
برخیز
برخیز

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

The Rainbow Of LIFE , رنگین کمان زندگی , L'Arc En Ciel De LA VIE

The Rainbow Of LIFE , رنگین کمان زندگی , L'Arc En Ciel De LA VIE

par Kourosh Garegani, dimanche 19 juin 2011, 02:55

زمین گرد گردوئی
در آغوش آسمان کهکشان برنگ آبی می رقصد

و هیاهوی زیبایش در پرتوی نور زرد خورشید
نوای شادمانی زیست میخواند

گُرده گُرده ابرهای اُمید
برنگ سپید نعمت باران را می چکاند

و رنگین کمان را برُخ سمین ماه مهتاب میکشاند
شریانهای انسان زندگی برنگ سرخ قلب میطپاند

و درفش نافذ سرخ آفتاب ناهور و سپید ماهور و سبز شالیزار حیات
روی قله گهواره هستی برافراشته

سرود زندگانی را در گیتی میسراید
ولی شهاب فواصل حوادث

در جنگل سوغات برنگ سبز فرو میریزد
و جدائی می رویاند برنگ جدائی ......

ز رنگین کمان آموز
هنر با هم زیستن

ز آئین و فرهنگ برون داز
ز هم گُسیختن

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

The AFFECTION Lettre , مهر نامه , La Lettre D' AFFECTION

The AFFECTION Lettre , مهر نامه , La Lettre D' AFFECTION

par Kourosh Garegani, dimanche 19 juin 2011, 00:24
  
در خلوت نگاه مهرنامه
با پیکان نظر بروی کاغذ سپید روح
در جوهرهء عشق قطره قطره
به سفینهء پلک قلم میزند

و خویش کشانی را به خود شکانی میراند
و شُکوه را به شکوه روی کاغذ مذکور می نویسد
خداوندگار اُنس مهر میگوید بنویس ای نامه نویس
بنویس هر چه دل تنگت خواهد بنویس

شوق نوشتن در تو
نوش تن الهیست مرا ای بندهء ذوق
ز دوست داشتن عُصیانی
عشق ام را به خود خویش

بروی مردمک چشمانت نمیخوانی
پس به دل ببین باشد که بخوانی
همچون نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
لذا دیدگاه را ایستگاه ننگر

زیرا در امتداد هر پیکان نظر هدفی تعیین شده
که محوری را به خط نگاه مداری میکند
در نتیجه تمام جهان بیننده گی در لحظه لحظهء عشق
ز نهان به آشکار هویدا میگردد

حال چنانچه از سفینهء پلک جا بمانی
و در ایستگاه به تماشا بایستی
ظلمات شب را خواهی دید
و تابش پرتوی هر سوژه را چه بدور دست

و یا نزدیک بوسیله ایستگاه مسکون یافته به تماشای
جذب میگردد و گداخته گی وجود ایجاد میکند
که منجر به شکوه و عصیانگری میگردد
که عملکردی بسیار طبیعیست

زیرا فعل و انفعالت حال را مضمون میباشد
پس تنها راه این است
که بدانی که همه چیز تماشایی نیست
و جز او که نور درخشنده و تابناک میباشد

و آغاز و میان و پایان اوست
چیزی نبوده و نخواهد بود جز او
در خداوند پایدار و شادبان زی
والسلام مهر نامه تمام

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ خرداد ۲۷, جمعه

The Light Of LOVE , آذرخش عشق , L'éclaire De L'AMOUR

The Light Of LOVE , آذرخش عشق , L'éclaire De L'AMOUR

par Kourosh Garegani, vendredi 17 juin 2011, 02:35
 
دلم تنهاست
ولی تنش من ام و ها اش توئی

دلم تنهاست
ولی شاخه شاخه انشعابش من ام
راست آمدن یکسان شدن اش توئی

دلم تنهاست
خاموش و بسته ماندن اش من ام
پژواک بردمیدن اش توئی

دلم تنهاست
واگشتن و پاره پاره شدن اش من ام
خو گرفتن و روان بودن اش توئی

دلم تنهاست
شکافتن و نیمه میانه شدن اش من ام
داد ورزی و بینش دیده گاه اش توئی

دلم تنهاست
سربازی و جنگ جدال اش من ام
تن نازی و جُنگ صلح اش توئی

دلم تنهاست
رمیدن و پیچیدن اش من ام
دادن و بخشیدن اش توئی

دلم تنهاست
درهم کشیدن و رنج اش من ام
کس رهانیدن و مهربان مردمی بودن اش توئی

دلم تنهاست
گسلیدن و جدائی شدن اش من ام
رام شدن و یاری یاران بودن اش توئی

دلم تنهاست
پایان کهنه گی و نابودی اش من ام
آغاز ساختن و آراستگی اش توئی

دلم تنهاست
انکار و آشفتگی اش من ام
شایسته گی و یکتائی اش توئی

دلم تنهاست
به تنهای درگذشتن اش من ام
به یگانگی و یکپارچگی اش توئی

دلم تنهاست
غصهء قصه فسانه اش من ام
شادی دل و زهرهء جاودانگی اش توئی

ای دل تنها
راه زیبا کوتاه است
با زیبائی خودخویش اُمید باش و به عُمق بلندی عشق زندگی زیبائی کُن

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ خرداد ۲۶, پنجشنبه

YA ALI , یاعلی , AY ALI

YA ALI , یاعلی , AY ALI

par Kourosh Garegani, jeudi 16 juin 2011, 00:37
 
یاعلی یاعلی دم کردم یاعلی بود
زعالم به عالم سفرکردم یاعلی بود
زهرکوی نام نشان کردم یاعلی بود
تا هر روز شب کردم یاعلی بود
هر شب سحر کردم یاعلی بود
بشرق غرب کردم یاعلی بود
ذیارت بحق کردم یاعلی بود
وجود شمع کردم یاعلی بود
خورشید یابنده کردم یاعلی بود
مه سیمین شمس کردم یاعلی بود
حیدر کرار کردم یاعلی بود
صفدر ابرار کردم یاعلی بود
دل نادعلی کردم یاعلی بود
بابا پدر کردم یاعلی بود
سلطان قلب کردم یاعلی بود
یعنی و معنی مغز کردم یاعلی بود
عین و شین و قاف کردم یاعلی بود
تا بود می کردم یاعلی بود
زجود سجود کردم یاعلی بود
در عمق یاعلی کردم یاعلی بود
یاعلی یاعلی کردم یاعلی بود
لا اله الا الله ولی کردم یاعلی بود
لامقصودی الا الله علی کردم یاعلی بود
لا موجودی الاهو کردم یاعلی بود
علی یا علی یا کردم یاعلی بود
تا بودن بود کردم یاعلی بود
ز نبودن بود کردم یاعلی بود
ز در تا به هرهو کردم یاعلی بود
یاعلی یاعلی یاعلی باب علی بود یاعلی

میلاد مولای والی ولی مرتضی علی
بر همه و همگان خجسته و فرخنده باد

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ خرداد ۲۳, دوشنبه

The Stone Pigeon , کبوتر سنگی , Le Pierre Pigeon

The Stone Pigeon , کبوتر سنگی , Le Pierre Pigeon

par Kourosh Garegani, lundi 13 juin 2011, 16:13
 
در سینهء آسمان کبود نیم عصر بارانی
بروی جنگل حوادث رویدادها میزدم بال و پری

به ناگاه در عُمق جنگل کبوتر خونین بی پری
بدیدم و فرود آمدم بزیر شاخهء سرو صنوبری

کبوتر گیج و ویج میزد و ره میغلطاند به هر دری
خواندمش ای همکار پرواز و بال و پری

بکجا روی چنین حیران و بی خانه دوش بری
به گوشهء چشم رفت ز هوش و انداخت نظری

بر گرفتم او را و به آشیان زدم پرواز زودتری
کبوتر شکسته بال و گردن ز خون رنگین پری

بشستم سر و پرش را بیافتم ز دیده یک چشم دری
او به تن نیم و به بال نیم و به چشم داشت نیمی

خدا داند که در آن جنگل مخوف چه دلی گزرانده روئی
آبی به گلوی بلایش ریختم و در حلقش دانه ای

بروز سوّم بپرسیدم نامش گفت نامم سنگی
بدل آمدم که باشدش نیم زبانی که دیگر چیز نگفتی

خدایا نمی دانم به بعضی بر بعضی تمامی دهی قدر ندانندی
به بعضی بر بعضی نیم دهی تا توانند کنند قدری

حال به ممیمنت پروردگار نیمهء تنهائیم با نیم سنگی
کنیم هر دو یکی آواز و خوان و آبشخوار همزیستی

این حکایت نمی بود بلکه قصهء من پرنده و سنگی
باشد که ز ایام روزگار شوی خود و خویش ناجی رنگی

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique
خدمت دوستان معرفی میکنم
کبوتر سنگی و عکس زیبایش

Advice Of LOVE , اندرزعشق , Conseils D'AMOUR

Advice Of LOVE , اندرزعشق , Conseils D'AMOUR

par Kourosh Garegani, lundi 13 juin 2011, 06:57
    
عشق بدنبال دلاوران و دلبران و دلبختگان عاشق
عاشقان بدنبال عقل و دل و جان و جانان معشوق

یکی برد دل را بسوی وادی بهارستان کمال
یکی کشد دل را چو آهنربا به نگارستان جمال

لیک بیخبران را نباشد زین دیار بوی و دمی
آنان بدنبال کوی بازار و سازند قصر و کاخ کمی

داناست که شناور بر موج یار دل می آرامد بجانان دل
نادان در مال میدود پی پوشاک و خورد حرص و غصهء پول

زین کند و زآن کُند جان را به تن بیمار در بستهء غول
این حکایت تو شنو ای بگوشواره گوش حلقهء دل

مستان همیشه غرق ز سر تا پای معشوقند
اهل دل همواره چسبان بحر خصال خسرواند

چون اندوخته را به زور و مال جاهلیست
زین سبب عشق و کمال را عاقلیست

پس به صفای خود نگر حال به حال
که به کدام واصل و ز کدام فاصل

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ خرداد ۲۲, یکشنبه

The Love Potion , اکسیر عشق , Le Potion De L'AMOUR

The Love Potion , اکسیر عشق , Le Potion De L'AMOUR

par Kourosh Garegani, dimanche 12 juin 2011, 01:31
شخصی که دانش را به فکر خود سواد گمارد
جز سیاهی مرکب کُتب قدم ندارد
کشمکش رویدادهای پژوهشی

و قیل و قال های فیل سوفانه و مجادله های نظری
نان ذهن و خوراک شکم مردم دربند بیخبر را به سفره دزدان وا میگذارد
و مردم را پیشتر و بیشتر در یوغ و زنجیر اسارت نمیدانیم مقفول سر در گُم میدارد

و قوای حرکت گرفتن و دادن را از دستان
و سخن را از گلوی و آواز را از سینه
و حلق پیشتر می پیچاند و در بند خفه میدارد....

است قلال ، آزادی ، فکر ، استقلال آزادی فکر ، فکر آزادی استقلال ،.......
اندی چه ، اندی شی ، اندی شه ، اندی شک ، اندی شکل ، اندی پرسش ، اندی پاسخ و .............
غیره و ذالک در انزوای سایه و تیره و تار و تاریکی و ظلمت قیر گونانه مفهوم موهومی دارد

و آنانی که دانش و تکنیک و فنون و تجارت را ز بیگانگان صانع آموخته اند
و قرارداد آموختن شان را با مرکب بورس علم جوئی
مردم زحمت کش مالیات دهنده و ثروت کشور امضاء میکنند

به بهای گرویدن در فرقه و گروه و حزب و دولت و حکومتی
با برنامه های القائی و تقلیدی که از پیش ساخته شده
می بایست بدانند که می دانند

چشم و گوش و ذهن و فکرشان
جز این که سلول و ویروس مزدوری را نوشدار میکنند
و حکمران و کلید دار زندان بانی مردم و ملت و خلق و اُمت

خودخویش میشوند چیزی را بدوش نمیکشند
زیرا اینگونه پدیده های ساخته و پرداخته شده
مجلس خیمه شبازی خود فروختگانیست

که سینهء مادر خود یعنی خاک وطن
و شیر پاک را که نیروی مردم و ملت و خلق و اُمت میباشند
را به گاز و گَم گزیده و کنده اند و تُف کرده اند

و علم عاشقان وعالمان معشوق را تهی میپندارند
در صورتیکه این محبوبان و مجذوبان و خاکساران و قادران و پاک بختگان
که با تلاش و کوشش و تمرین و تشویق و تکرار ز خود خویش

عزم را جزم و تصمیم نسخ را راسخ نموده و کس خود خویش را به می خو آه ام و نه میدان ام
و خواست کس خود خویش را به بله میدان فرآهنگ ام مبدل نمائیدند
و توانائی کس خود خویش را می یابیداند

و در سیر و سلوک و ریاضت و مراقبه معنای واژهء را که
در ابتدا همه چیز کلمه میبود را می یافتند
زیرا واژهء کلمه بدون کس

فهم واقعی درعمل به کار
و انجام و ایجاد ندارد
پس

هر شخصی قالبیست
از عناوین که مصنوعیست که
نه بوئی و عطری دارد و نه هیبت و جاذبه ای

لذا هر شخصی کس نمیتواند باشد
زیرا هر کس کسی دارد
یار نو رسی دارد

من هم تو را دارم جانم
حق تو را نگاه دارد
پس لذا

چیست کس؟
کس کیست؟
کس کجاست؟

کس چگونه است؟
کس کدامین است؟
کس کامک کیست؟

کس بشنوائی شنیدن گوش گوشدارهست
کس بتماس لمسیدن لامسه پوستدار هست
کس بدیدار دیدن چشم چشمدار هست

کس بچشیدن مزه زبان زباندار هست
کس ببوئیدن شامه بینی هوشدار هست
کس سلامت و امنیت و خدمت و پایداری و برقراریست

کس آرامش و متانت و دیانت و شجاعت و بیداریست
کس حرارت دل پذیروآغوشی باز و لبخند و خوش آمدیست
کس دکتر و مهندس و تاجر و دانشمند و هنرمند نیست ولی همهء این نیستها در او هست می یابد

کس انسانیست آزاد به واقعیت و حقیقت و معرفت و طریقت و شریعت
کس مهربان بخشنده آموزنده همدرد و دوست همراه عشق است
کس نگاه علم عقل عبید عشق عتیق عمیق است

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ خرداد ۲۰, جمعه

The Along Love , در امتداد عشق , Le Long De l'Amour

The Along Love , در امتداد عشق , Le Long De l'Amour

par Kourosh Garegani, vendredi 10 juin 2011, 19:26
 
سلام بردوست مُروتم و دشمن مُداریم

بحق که در پرتو نور رحمت خداوندگارجهانیان سلامت و تندرست باشید
عزیزان زبان شما را تکلم ندارم و از فرهنگ گوناگونی تان چیزی نمیدانم
یکایکتان دانستن راه خود میکنید و با سر کوبی یکدیگر از هم فاصله میگیرید

و بوقت همبستگی فکرانتقام را از صندوقچهء خاطرات ذهن خود بیرون کشیده
و تلافی زمان از دست رفته را بجا می آورید و با جاه طلبی سرشار از خودبینی
یکدیگر را ممنوع  و رد  احساس میکنید و محکوم به نداشتن و یا زیاد داشتن غیره مینمایید

ای جانان در این لحظات امتداد عشق به ساعت صفر
شما که هستید؟
و به کجا روانید؟
و به کی باز می آیید؟
و به کدامین مصلح هستید؟
و آیا به مدد کامک هستید؟

براستی چه چیزی راست است و چه چیزی ناراست
تمام چیزهای را که تا به آلان راست نشان میدادند ناراست بوده
و در رسانه ها ی خبری به اطلاع میرسد
که ناراستی ها درست از آب در آمده

پس زمانی که ناراستی را براست راستی میکنند
انتظاری از راستی که به ناراستی ناراست می شناسانند نمیبایست داشت
لذا  ِکی کی کجا کدامین کمک کننده ای براستی راست است
و  ِکی کی کجا کدامین ناکمک کننده ای براستی راست است

و  ِکی کی کجا کدامین کمک کننده ای براستی ناراست است
و  ِکی کی کجا کدامین ناکمک کننده ای براستی ناراست است
و  ِکی کی کجا کدامین کمک کننده ای بناراستی ناراست است

چنانچه واقعه ها در چشمان ذهن نمی گُنجد آنآن را در چشمهء قلب بشوی
و در مقابل آفتاب وجودت بعرض و طول و ارتفاع و بُعد و نوسان بگزار خواهی دید
که چگونه قله ها و نهنگان نیز در آن به ریزی خود شرم کرده
و سر سجود را در امتداد عشق به  لبان محراب خویشت خواهند گزارد

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

Although a flower..... , ..... اگر چه یک گل , Bien que une fleur.....

Although a flower..... , ..... اگر چه یک گل , Bien que une fleur.....

par Kourosh Garegani, vendredi 10 juin 2011, 01:46
 
ای دوست
ای که تو گُل وجودی
به الطاف حضورت
مرا قوی دار

ای دوست
تو به مغز بکری
تو به قلب ذکری
تو به جان شکری

ای دوست
تو به زبان شیرینی
تو به نگاه گلی
تو به یاد شمعی

ای دوست
تو به رفتار آغوشی
تو به کردار لطیفی
تو به پندار شکلاتی

ای دوست
تو به خنده هلال ماهی
تو به دل آتشینی
تو به انجام قهرمانی

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ خرداد ۱۷, سه‌شنبه

The Esprit Of LOVE , روح عشق , L'Esprit De L'AMOUR

The Esprit Of LOVE , روح عشق , L'Esprit De L'AMOUR

par Kourosh Garegani, mardi 7 juin 2011, 02:02
 
قلبی سر شار از محبت فراسوی سوز ها مینهد پا به ماوراء
روحی مملو از عشق فراسوی مرزها می آفریند راز ماوراء

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ خرداد ۱۵, یکشنبه

The Speculation Of Corpse , مرده خواری , La Spéculation De Cadavre

The Speculation Of Corpse , مرده خواری , La Spéculation De Cadavre

par Kourosh Garegani, dimanche 5 juin 2011, 14:24
   
خیلی ها مرگ خیلی ها را خواستارند
خیلی ها سقوط خیلی ها را خواستارند
خیلی ها حبس خیلی ها را خواستارند
خیلی ها نابودی خیلی ها را خواستارند

خیلی ها ذلالت خیلی ها را خواستارند
خیلی ها خواری خیلی ها را خواستارند
خیلی ها سرگشته گی خیلی ها را خواستارند
خیلی ها گمگشته گی خیلی ها را خواستارند

خیلی ها بی آبروئی خیلی ها را خواستارند
خیلی ها بیماری خیلی ها را خواستارند
خیلی ها نابسامانی خیلی ها را خواستارند
خیلی ها ورشکسته گی خیلی ها را خواستارند

زیرا خود را در نقطهء مهیب کوری قرار میدهند
که هیچگونه روئیت واضحی نه نسبت به موقعیت خود
و نه به برقراری خود و نه به طرف هم نوع خود دارند
و بدون اینکه توجه ای به نقاط ضعف و قوی
و مشترک و شباهتها و تضادهای کامل کنندهء یکدیگر داشته باشند

شعارهای زهرآگین خود و تیرهای بلا و مصیبت را
بروی رقیب مقابل انتقال و پرتاب میدهند
و کسی شهامت جای گزینی خود را
در ایستگاهی که حریف مقابل آن را مشغول نموده را ندارد

و تنها خواستار خواسته ناخواسته خود میباشند
و کافیست که عده ای نادان نیز از این معرکه حمایت کنند
و یا جاه طلب و فرصت جوی بخواهند از این آب گل آلود
مرده ماهی صید کنند بزبانی مرده خواری نمایند
   
کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

The Sing Of God , آوای جان , Le Chant de Dieu

The Sing Of God , آوای جان , Le Chant de Dieu

par Kourosh Garegani, dimanche 5 juin 2011, 12:28
ای عاشقا ای عاشقان بدمید آوای جان
که هم اوست آتش دلروح جان
تا بوده و وَدوُد ناب
معبود اوست جانان جان

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

The Epic , حماسه , L'Épique

The Epic , حماسه , L'Épique

par Kourosh Garegani, dimanche 5 juin 2011, 01:31

خوشابحال دوطفلان مُسلم که سران را به درگاه یزدان پاک دادند
با دانسته و یا ندانستهء کودکانه ، با خواسته و یا نخواستهء طفلکانه
هر دو با افتخاری مُسلم دربی گناهی به عزای پدرشان

به ناله و شیون سوگواری
آخرین نفسهایشان را درگذرگاه تاریکی
به سینهء شهد نخلستان در شهادت تسلیم دادند

آری همه فکر میکنند که همچون حماسه ای دیگر تکرار نمی شود
دیگر فرزندی در سوگ پدر نخواهد مُرد ولی زهی خیال باطل
که ستارگان بدنبال یکدیگر میدوند

همچنان که پدران و مادران صلح بدنبال حمایت از فرزندانشان میدوند
فرزندان گُلها نیز در پی والدین خود می روند
اختران گرد افشان هالهء میغ تودهء ابرهای سحابی را برای غُرش رعد و برق می پرورانند

تا بوی تازگی و طراوت باران خوش رحمت را به مشام مردم ملت و خلق اُمت برسانند
قاصدان مقصود ، عاقلان معقول ، عاشقان معشوق ، قادران مجذوب و مُحبان محبوب
همه و همگان این حکایت را میدانند که پس از عزاء و سوگواری

مولودی و عروسی میباشد بقولی پایان شبه سیاه سپید است
چنانچه خدا خواهد و خداوند آنچه را میخواهد که مردم ملت خلق اُمتش میخواهد
پس ای همه و همگان در خواسته های ناخواسته خود تجدید نظر کنید

و بدانید که فقط ابلهان هستند که در حماقت خود پافشاری میکنند
و نظرخود را برای گزینش ممتازترین و اعلاء ترین
بجای پلید و زشت و بد عوض نمی نمایند

روز پس از شب شود نیمروز و عوض میشود
شب پس از روز شود یکروز و عوض میشود
هفته پس از هفته شود دو نیمه ماه و عوض میشود

ماه پس از ماه شود فصول سال و عوض میشود
سال پس از سال شود دوره و عوض میشود
حرف پس از حرف شود الفباء و عروض میشود

قیل پس از قال عوض میشود
سن پس از سن شود خشت عمر و عوض میشود
آدم پس از مرگ شود خاک و ارض میشود

پس بدرستی در راستی
بخواهید تا خواسته شوید
و بخوانید تا خوانده شوید

که خداوند یار و یاورتان باشد
آمین
یا رب ارباب ادب رضا
کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ خرداد ۱۴, شنبه

LOOKING YOUR SELF , خویش نگاهی خود , REGARDE TOI

LOOKING YOUR SELF , خویش نگاهی خود , REGARDE TOI

par Kourosh Garegani, jeudi 2 juin 2011, 04:19
 
هیچ باوری را اجبار نیست
اجبار کردن را باور نیست
دانستن این که میدانید باور نیست

ندانستن این که نمیدانید باور نیست
دروغ گفتن باور نیست
سکوت مملو از خاموشی باور نیست

رویدادها به روز نامه میگردند باور نیست
تابع بودن باور نیست
نگارش تاریخ باور نیست
فریاد تهی خواندن باور نیست

آیا اشکی یافت میشود که زخمی را التیام بخشد
آیا لبخندی یافت میشود که آتش چشمانی را افزون بخشد
آیا دستی یافت میشود که قلم صلح را امضاء بخشد

آیا قلبی یافت میشود که قلهء عشق را پیموده بخشد
آیا نگاهی یافت میشود که گمشده را آغوش بخشد
آیا زبانی یافت میشود که سموم را پادزهر بخشد

نگاهبانی قلبی از دوستت دارم باروری باور بخشاست
پدر و مادر را قدرت شمردن باروری باور بخشاست
نیاکان را ارج نمودن باروری باور بخشاست

به حال احترام نمودن باروری باور بخشاست
ما بین هر انتخاب، اعلاء را از بهترین گزیدن باروری باور بخشاست
عمل خود خویش را باروری کن به نگاهی تا باور بخشا گردی

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

The Mourning Stars , سوگواری کواکب , Le Deuil Des Etoiles

The Mourning Stars , سوگواری کواکب , Le Deuil Des Etoiles

par Kourosh Garegani, samedi 4 juin 2011, 22:48
    
 در این میدان بازار پوست کنی
سیاست مدران معرکهء اتحاد و محا فظه کاران تند مجاز
و اصلاحگریان خود باخته بدنبال چهرهء مدل میگردند
که آخرین شگردهای آرایشی رنگارنگ خود را که در مدارس سیرک عالی پارلمانی
واقع در فرنگستان که بهمراهی اژنویان آموخته اند

را بروی صورت عروسکهای خیمه شب بازی همبستگان کام به کام بکارگیرند
تا به کار زار سلطه جوئی نوینی راه یابند
و با گامهای حریص و تشنه گلوی مردمان بی خبر را به جهالتشان سلاخی کنند
دیگر حتی شیوهء با پنبه بریدن نیز تأثیر ندارد
آنها با بزک کردن مردم را به میدانهای کشتار میخوانند

و با اعلان فراخوان های متفاوت تمام سعی خود را بکار میگیرند تا بتوانند
جماعتی را نه ببخشید گروهی را خیرمعذرت میخواهم دسته ای را
و با ارض پوزش راه پیمائی را به نشست کشند
و همه را در آنجا با تیترها و عناوین گوناگون مسموم کنند
آنها میکُشند و بزرگداشتها ایجاد میکنند برای آنکه باز بکُشند

این مکاران سیاس سوء استفاده گر
حتی به تشیع جنازهء مرده ای و عزاداران داغ داری پوزخند نظربازی می اندازند
ای ملت غیور دیگردر سوگواریهاتان مرده گانتان را بردوش نکشید
آنها را در حیاط منزلتان بسوزانید خاکستر نمک شده اشان را در نمکدانهای خانه هایتان نگاهدارید
تا به أخم و تأخم باتون های برقی مأموران حراست از جهالت سنگ کوب و داغ نگردید

ای خلق مبارز دیگردرمراسم تدفین ازدست رفتگانتان سیمای غم را با رنگ عزا آذین مکنید
زیرا دلقکان رنگ شده و ساخته و پرداخته همه چیز را برنگ ریا و شقاوت و تزویر نقاشی میکنند
ای اُمت ایمان دیگر در عزاداریهیتان کلام خداوند را بزبان مرثیه نخوانید چون واعظان فقیه قبیه خود فروخته
با گنده لاتی میدان پوست زوزه خواهند کرد
آری ای مردم ملت و ای خلق اُمت دیگر اینچنین انتخاب مکنید

زیرا در این گردن کش دولت پرستان
انتخاب شما
انتقام از یک آ یک و تک آتک شماست
دل قوی دارید دل قوی دارید
که پیروزی از آن شما خواهد بود

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique