دیدم اهل صفا جملگی پروانهء شمع مُجذاب
همدمان اخوان و همشیران راز محرم یار مُعشاق
در دایرهء حلقهء دم صورت و سیرت می بود مُسما
نتوانسته جوان می شد و دانا ندانسته پیر می شد و توانا
این نکته و سخن و صحبت و بیان و عبارت جز تو نداند که هست مُدلا
که کجائی عید قربانستُ منم قربانیت ای مُذباح
کوروُش گ
بروکسل / بلژیک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر