۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه

the autumn in the fall mind , l'automne de mental , پائیز خزان افکار

در یک بعداز ظهر سرد پائیزی  
در باغچهء خزان افکار بروی نیمکت تنهائی

کنار درخت زرد هیاهوی زیرسایهء فصل بی تو
سرعت وزش باد فکرم په سینه خیزی افتاد


بی درنگ مثل برگ رنگ گرفتهء شرابی
مُچاله شده ای که گوئی تازه از یخچال فریزر


درش آوردن و حس عوض شدن دما
صدای غرچ غوروچ استخوانی شکست


تنهء بی پیکرش که به گوشه ای افتاده
را به خاموشی گوش میکردم


شنیدم،  
که زم زمه کنان میگفت


شرابی بودن من از توست
زرد بودن تو از منست


قیل هستی بودن از توست
قال مستی بودن از منست


این آتیش سرد بی وقتی از ماست
پس از ماست که برماست
و از ماست که برماست




کوروُش گ
بلژیک / بروکسل

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر