۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

I coming , Je vien ,آمدم


دیدم اهل صفا جملگی پروانهء شمع مُجذاب

همدمان اخوان و همشیران راز محرم یار مُعشاق
در دایرهء حلقهء دم صورت و سیرت می بود مُسما

نتوانسته جوان می شد و دانا ندانسته پیر می شد و توانا
این نکته و سخن و صحبت و بیان و عبارت جز تو نداند که هست مُدلا

 به محراب نهادم قدمیُ گفتم که جز تو نباشد مُحطا
که کجائی عید قربانستُ منم قربانیت ای مُذباح


کوروُش گ
بروکسل / بلژیک

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر