۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه

HAPPY The WORLD WORKER DAY , روز جهانی کارگر مبارک باد , JOYEUSE LA JOURNER MONDIAL DE L'OUVRIER

HAPPY The WORLD WORKER DAY , روز جهانی کارگر مبارک باد , JOYEUSE LA JOURNER MONDIAL DE L'OUVRIER

par Kourosh Garegani, samedi 30 avril 2011, 22:38
 
زحمت کوشان رحمت گشای
کارگران درستی و براستی کار گشای
کاسبان کارائی و باز گشای

سالکان فعال و تارکان آنچه ناگشای
حلالان کاهلی و حافظان صورت گشای
ناظمان ثبات و قانون گشای

پیروان نیروی و مطیعان حرمت گشای
نگاهبانان شناخت و رموز گشای
روندگان پیشبرد و سامان گشای

محرکان جویش و پویندگان دوست گشای
باعثان پشتکار و مرکز گشای
صابران تمرین و توسعه گشای

زبر دستان و صحت زیر گشای
دلدادگان کار و تأمین جوامع گشای
عنصران خجستگی و گره گشای

مولدان چرخش و گردش کالای گشای
کارگران برکت و هستی گشای
روز جهانی کارگر بر تمامی زنان و مردان غیور گشای مبارک باد

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital

۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه

The Mistress Fraud , دلبره ء شیّاد , La Maîtresse Fraude

The Mistress Fraud , دلبره ء شیّاد , La Maîtresse Fraude

par Kourosh Garegani, vendredi 29 avril 2011, 18:22
 
ای دلبره ء شیّادی که به اصرار
نیش کیش میکنی
و همه چیز را به آخرین میدانی ریش میکنی

حروف الفبای عشق هستی
را بازی می گماری
و مهر گُل وجود را به
خیمهء شب بازی مُهر میکنی

ای دلبره ء شیّادی که خوشبختی را به آر زُویی زُوی زُوی میکنی
یاد و خاطر دلدار شهد مهر
به زمان کُهنه و نو فریاد سکوت نمیدارد

رخنه ء دلبره ء شیّادی که در تار پود میخراشاند
دلدار شیدا در استخوان مغز
عیوب می جوشاند

خنجر دلبره ء شیّادی که در گردهء کمر مینشاند
دلدار شیوا در قفس سینه
غیوب میکُشاند

دشنهء دلبره ء شّیادی که در شکم فرومیکشاند
دلدار شهر عشق در قلب
خون عقوب می افشاند

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ اردیبهشت ۸, پنجشنبه

The CODES , کُد ها , Les CODES

The CODES , کُد ها , Les CODES

par Kourosh Garegani, jeudi 28 avril 2011, 02:54
زندگی یک انشاء نیست
عشق هم خمیره نانوای نیست
لیاقت هم زورکی نیست
قهرمان هم تو خالی نیست

واژه ها ریگ کف رودخانه نیست
کلمات هم تهی از احساسات نیست
ولی این دوره از عصر ما همه هست ها نیست
مردم با نیستی و نابودی بیشتر کیف میکنند

و با نداشتن کُد های اخلاقی بهتر خودشان را ابراز میکنند
با دادن فحش و ناسزا زباله های درونی شان را به بیرون راحت تر تخلیه و حراج میکنند
بدون اینکه توجه ای به محیط زیست یا فضائی را که اشغال کرده اند داشته باشند
همه دم از دموکراسی و حقوق زنان و اهداف آقایان و نآینده سازی میزنند

ولی کسی به تمدن ۳۰۰۰ ساله فرعون و امپراطوری ۲۰۰۰ ساله رومیان و .....غیره
نظری نمی اندازه تا بفهمه هیچکدام از این ابرقدرتها
حتی تار مو یا ناخنی را با خود بهمراه نبردند
و سوأل نمیکنند که ما چه چیزی را با خود خواهیم برد؟

و بدون اینکه بدانند که باک ذخیرهء کلمات هم مثل
رکود افتصاد بین الملل و بحران های تورمی جهانی
عاری از هر گونه سوختی شده
و مثل پرنده بینوای طوطی که همه چیز را تکرار میکنه

مردم هم آنقدر تکرار میکنند
و یا به تکرار میشنوند که مغز خودشان و همکیشانشان را نیز تیلیت میکنند
ولی لازم بتذکر هست که طوطی چیزی را تکرار میکنه
که بهش یاد میدن و ازش میخوان و لام تا کام از اسراری را که میدونه

و با اطلاع هست سخنی را بر ملاء نمیکنه
امّا مردم با افتخار پتهء همدیگر را بروی سفره تنغلات سیاسی
برای گذراندن اوقاتشان افشا و ضایع میکنند
بدون اینکه بفهمند که در همان لحظه دیر یا زود

خودشان هم قربانی چنین بی حدوی خواهند شد
لذا میبایست دانست که ترکهء ادب و اخلاق و تعلیم و تربیت
خیلی خیلی قبل از هر آئین و کیش و مسلک و مذهب و إیده لوژی
و هر کتاب مقدسی وجود داشته

پس بجای اینکه بدنبال روابط و ارتباطات موهومانه رفت
می بایست به آن عصاره و إکسیر هستی که در بطن هر خویشی ازخودی وجود داره پرداخت
نه به پدیده های که ساخته و پرداخته خیالات موهمی
و یا در نهایت موجب احتیاجات روزمره می بوده است

که تنها دوری و انزوائی جامعهء انسان را آرزو میکند
و خیلی خوشحالم که خداوند قشنگی آهنگ حیات را
بهر زبان و مسلک و شیوه ای بیان میکند
و احساسات نهفته را حداقل و محدود

مستقیم و غیر مستقیم جویا میگردد و به نظرها چشمان میگرداند
و ابراز خوشی و میمنتی میکند برای انسانها
زیرا پیروزی و بهروزی از آن آنان خواهد بود
و آنهائی را که زندگی را قربانی میکنند برای زنده مّاندن

و یا هستی را قربانی میکنند برای دستمال انداختن
و حق را ذایل میکنند برا پادش گرفتن
و دوستی را میفروشند برای خیانت خریدن
برسر معرکه باطلان اباطیل میگذاره تا راه را چاق کنند برای دادگستر جهانی

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه

Welcome To THE World , به آفرینش خوش آمدید , BienVenu Dans LE MONDE

Welcome To THE World , به آفرینش خوش آمدید , BienVenu Dans LE MONDE

par Kourosh Garegani, vendredi 22 avril 2011, 01:30
 
یک خاتون رویا گریه میکند
اشکانش را در یک باده شرابی مهتر ازانگور تاکستان پردیس می اندازد
و آن باده را در اقیانوس هستی روانه میکند
مردی ماهی گیر که هر صبح به شام برای صید بدریا میزند
بادهء شناور را درطور ماهی گیری خود می یابد

در باده را باز میکند و باده را استمشاغ میکند
و ز عطر باده هوش را ز خاطر می برد
مرد ماهیگیر دیگر بیاد نمی آورد که صیادی بوده
بلکه او هم اکنون خودش را صید شده می یابد
و در دریای که او درآغوشش بزرگ شده بود خود خویش را گُم شده می بیند

قطره ای از باده در آب اقیانوس میچکد
گردابی بمانند فرفره پدید میآید
و در جوهوا نیز تند بادی ایجاد میگردد
مرد پی در پی بدنبال آن عطر خوش بوی میگردد
زیرا تنها چیزی را که به حس می آورد عطر دل نشین عصارهء در باده است

که دیگر یادش نیست چگونه ماجرائی بروزاش گذشته شده
و آن گمشده کیست که بسویش بی نام و نشان شناور سیال است
تا اینکه روزی در دریای تند بادی ها مرد سافر سیال
به ساحلی دور افتاده از نزدیک و نزدیکتر از دور در اُفق می رسد
خسته و رسته از هر پیوسته

آهسته به خوابی رویائی پلک میزند
در دریای رویای خاتون گریه را می یابد
و بی اعتنا از کنار او میگذرد خاتون متعجب گشته و عطر اشکانش را در مرد می بوید
خاتون گریه مرد را پرسش میکند
ای مرد کیستی ؟ و در پی چه میگردی ؟

مرد به آرامی بروی پا میچرخد و به نگاهی باز میگردد
خاتون گریه را بخوبی برانداز میکند
و لب ز سکوت میگشاید
من نی ستم و در پی تهی ستم میگردم
این جمله در خاتون طوفانی برمی انگیزاند

که منجر به بیهوشی او می شود
مرد به بالین خاتون میرود و او را درمی یابد
وقتی خاتون بهوش می آید دیگر خاتون گریه نمی بود
او هم اکنون مبدل به یک زن شده بود
زن خود را در آغوش مردی می بیند

سراسیمه خود خویش را برپا میکند
و از مرد پرسشی میدارد و میگوید من کیست ام؟
مرد بر جا نشسته در جواب میگوید که
یک مرد بر جا نشسته یک زن بر پا ایستاده کامل است
خاتون گریه فراموش

به خموشی میرود
و دوباره می پرسد من کیستم؟ و اینجا کجاست؟
مرد با لبخندی مهتر از آرامیدن شراب در رگ ها و شریان های حبهءانگور تاکستان میگوید
یک مرد یک زن کامل است و اینجا جمالستان
به آفرینش خوش آمدید

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ فروردین ۳۰, سه‌شنبه

The SONG OF THE SOUL , جانان جان جانم , LE CHANT DE L'AME

The SONG OF THE SOUL , جانان جان جانم , LE CHANT DE L'AME

par Kourosh Garegani, mardi 19 avril 2011, 23:44
   
ای عزرائیل فرهیشتهء مرگ  
کجائی که جانم بستانی
که گر دیدمت و نستاندی

به ولای مولای آزادگان ناهور که جانت را به نیم دال دمی خواهم ستاند
این چه رسمی ست خداوندگارا که روزگار با هم خاکیانم میدارد

و هم نوع آنم خواب را بی خوراک دارند
هم وطن آنم خوراک را به گدائی دارند
هم میهن آنم پوشاک را به عاریه دارند
هم تاج سرآنم کودکان و نوجوانان و جوانان و بزرگسالان و پیران با محنت روزی دارند
هم کیش آنم با تهی دستی نان به لغمه دارند
هم کارآنم با گونهء سرخ خویشتن دارند
هم سایه گانم با تنگدستی روز و شب را به خواب دارند

ای عزرائیل فرهیشتهء مرگ
کجائی که جانم بستانی
که گر دیدمت و نستاندی

به ولای مولای آزادگان ماهور که جانت را به نقطهء نون نیم دال دمی خواهم ستاند
این چه اسبابی ست یزدان پاک که چرخ گردون فلک با مُحبان میدارد

و هم نوع آنم نالهء اختر میکنند و ستمگران آنچه میخواهند میکنند
هم وطن آنم اشک مسکین میکنند و ظالمان لبخند زهر آلود میکنند
هم میهن آنم سر بزیر شرم میکنند و جباران غارت ناموس میکنند
هم تاج سرآنم پیکر سوخت میکنند و زورگویان تاراج به یغما میکنند
هم کیش آنم سجاده نهان خوان میکنند و مستبدان دین و مذهب به کذب میکنند
هم کارآنم به عجز و نیاز گدازمیکنند و خیانت کاران به فتنه آز و نماز میکنند
هم سایه گانم عرق جوین خون میکنند و جنایت کاران به عشرت فسق و فجور میکنند

ای عزرائیل فرهیشتهء مرگ
کجائی که جانم بستانی
که گر دیدمت و نستاندی

به ولای مولای آزادگان باهور که جانت را به جانان جان خواهم رساند
این چه حکایتی ست طبیعت که انسان مجذوب جاندار به فلاکت نوشدار آمده

و هم نوع آنم خانه به کلوخ دارند
هم وطن آنم ز هیچ کمک دارند
هم میهن آنم ز نجیر به اسیری دارند
هم تاج سرآنم حبس در زندان دارند
هم کیش آنم داغ بردگی دارند
هم کارآنم داربگردن دارند
هم سایه گانم سر به نیست دارند

ای عزرائیل فرهیشتهء مرگ
کجائی که جانم بستانی
که گر دیدمت و نستاندی

به ولای مولای آزادگان یاهور که
جانم را بکف در طبق جانت به جانان جان برای نجات همه جانان و همه گان جان به جان جاریم
که این حال و احوال دردکشان و مستمندان و مظطرابان و مُفلسان و مُنزویان به محول جان احیاء گردند

و هم نوع آنم زیتیمی خود بیرون دارند
هم وطن آنم زخشم خود بیرون دارند
هم میهن آنم زحرص خود بیرون دارند
هم تاج سرآنم ز نادانی خود بیرون دارند
هم کیش آنم ز ولع خود بیرون دارند
هم کارآنم ز حسادت خود بیرون دارند
هم سایه گانم زدوگانگی خود بیرون دارند

ای عزرائیل فرهیشتهء مرگ
کجائی که جانم بستانی
که گر دیدمت و نستاندی

به ولای مولای آزادگان شاهور که
به جسم و جان و تن و روان و پیکر و هیکل جانان جان جانم چنان خوانم
که همه و همه گان به جا در جا ز جا جنبان جان آیند

و هم نوع آنم سعادت درون دارند
هم وطن آنم سرور درون دارند
هم میهن آنم وفا درون دارند
هم تاج سرآنم عشق درون دارند
هم کیش آنم محبت درون دارند
هم کارآنم صفا درون دارند
هم سایه گانم دوستی درون دارند

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

THE POWER OF LOVE , قدرت عشق , LE POUVOiR DE L'AMOUR

THE POWER OF LOVE , قدرت عشق , LE POUVOiR DE L'AMOUR

par Kourosh Garegani, mardi 19 avril 2011, 06:58
 
قدرت عشق
که آوازهء بهشت برین آمده بود
و سوزناک دوزخ نفرین اُفتاده بود

در سفینهء قسمت از فضای ازل تا زمین غزل
به لحظهء انفجار اسفناک و بانگ سرنوشت اذان خوان آمده بود
من آدام خاکی را در اعماق اقیانوس اطلس سقوط داده بود

و تو زهرهء افلاکی را بروی امواج اقیانوس آرام شناور بالنده بود
گناه تو آهنگ بی گناهی و باور خش خش لولای در باز
خطای من آهنگ بی نگاهی و خوردن میوهء توی تن ناز

تو و من عشقمان کهروبائيست
در سراسراقلیم دوستی زبان زد عام و خاص میبودیم و هستیم
قرعهء امتحان دیگران بنام من و تو به فال آمده بود

و مُهر قسمت بروی تاج پیشانی تو و در سینهء دل سوختهء من رقم اُفتاده بود
تا دیگران چهرهء خود را به آفرینش در تاریکی ظلمت
و درخشندگی و پرتو روشنائی به نورالأنوارعشق نمایان کنند

پذیرائی ام ز جدائی این می بود که من جود یکتائیم و تو آه من
و توکل یزدان پاک خداوند بیتائی من خاکی را به نور ستایش و صبر آمده بود
و تو إلههء زهره افلاک را ستاره ای ژرفناک به تابناک آمده بود

دیگر وقت وقت پیوند و ساعت ساعت میمنت خداوندگاری ست
بیا تا گل برافشانیم و سرود عشق به دلها اندازیم
این چنین است قدرت عشق

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

THE PLANET APPLE BLUE , سیاره سیب آبی , LE PLANETE DE POMME BLEU

THE PLANET APPLE BLUE , سیاره سیب آبی , LE PLANETE DE POMME BLEU

par Kourosh Garegani, lundi 18 avril 2011, 02:45
 
شهاب های آسمانی در حال شکافدن فضای کیهانی اند
سنگ های بیگار گان در حال هجوم آتشین اند
کوچک و بزرگ را بر سر راه زمین خاک منهدم اند
آنان حامل بار بیگارگی به ساعت ۹ در وقت صبح اند
پیام اسیری و زاری را در اقسار نقاط خاک بهمراه اند

مردمان همچنان از جنبش زمین و آگاهی کیهانی غافل اند
فرش آبادی زمین و عرش خرد سلیمانی کسی را ساکن نیست اند
ناکسان و نامردان و نازنان و نادانان
و نا بخردان در تکاپوی دزدیدن لغمهء نان ضعیفان اند
مستمندان فریاد لرزان در گلو ماندهء خود را به اعماق هستهء زمین تلگرام اند

هن هن های قلب زمین به لرزش افتاده
 و نفس نفس کنان به صدای امداد در طپش اند
این فغان دژخیمان را از لانه هاشان رانده
و همچون کرکسان و شغالان بسوی زمین میخز اند
اژنویان برای پاره پاره نمودن نسل انسان از هیچ شگردی روی گردان نیست اند

و مردمان همچنان از غم و سوگواری زمین
در مصیبت و تلاش همه گانی آگاهان بیخبر اند
دولتمندان خود را به کوچهء بن بست بی اعتنائی می آدرس اند
بزودی خیلی زود بیگارگان به لایهای جوی زمین
نفوذ میکنند و دولتمندان به استقبال دژخیمان میشتاب اند

نیاکان و ماندگان و زندگان و یندگان و نی مده گان
با نوای دف موج موج فراخوان خویش را به زمین خاک و آسمان افلاک اند
سپاه انسان به تعدادی نچندان زیاد ولی در خور قیام و غیرت به بیدار باش در آمده اند
و مردمان همچنان بدنبال حقوق های پاره سنگی اصرار میورز اند
موجودات هفت دریا خود را به عمیقترین نقاط پنهان اند

نگاهبانان از تکلیف خود سرپیچی میکنند و گیاهان و نباتات را می سوزان اند
دانشمندان دانش را به تفسیرهای روزنامه گاری و دنیای مطبوعات می فروش اند
و مردمان قوانین طبیعت را وظیفه ای نمی شمارند و تخطی میکن اند
ای ساکنان مهر خاک و اُنس افلاک به سپاه انسان مصلح شوید
و بیداری و هوشیاری را سپاس بدارید و خویش را به همبستگی مسلح کنید

ای مردان و زنان و دانایان و کسان و بی کسان متحد شوید
و حلقهء عهد نوین را به انگشتان خود خویش هم سر کنید
ای کوه ها و دشت ها و جنگل ها و صحرا ها و دریا ها
نیروی خود خویش را حفظ نمایید و به سپاه انسان خوش آمدید
همه برای یکی و یکی برای همه یکی شوید زیرا خدا یکیست

و زمینرا سیب آبی یکیست
پس آنرا با چنگ و دندان نگاهدارید
و محافظت نمایید
که خداوند یکتا یار و یاورتان باشد
و شما با او پایدار و جاودان

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

The HOT BREAD PARFUMING , بوی نان داغ میآید , LE PARFUM De PAIN CHAUDE

The HOT BREAD PARFUMING , بوی نان داغ میآید , LE PARFUM De PAIN CHAUDE

par Kourosh Garegani, mardi 19 avril 2011, 05:36
 
بوی نان داغ میآید
بلبلان صبح سحر به فروغ پرتو آفتاب نوید آزادی میدهند

بوی نان داغ میآید
گوئی فرهیشتگان سرود وصل میخوانند

بوی نان داغ میآید
و از شلوغی و آشفتگی بر سر صف نان و نانوائی خبر میآورد

بوی نان داغ میآید
ولی دیگر آردی برای خمیر کردن نیست

بوی نان داغ میآید
دیگر کسی آرد سپید نمیجوید چون نانوا و نان پختن و نانوائی جرم جزای مکافات دارد

بوی نان داغ میآید
سلول رهائی در انتظار قرص پاره ای از حضور یار و یاران و یاوران نانوا میباشد

بوی نان داغ میآید
انگاری پیران دیگر نان نمیخورند چون شنکجه گران دندانهایشان را کشیده اند

بوی نان داغ میآید
جوانان را نیزبدنبال خبرهای قرص سخت و نرم افزار موهوم داغ می رانند

بوی نان داغ میآید
تنور شنکنجه شدن را در پاکت کیسه های ساندیس کیسه کیسه فریاد میکنند

بوی نان داغ میآید
دیگر نوائی برای نان خوردن و نان جویدن نیست

بوی نان داغ میآید
و همچون نسیمی بهاری گذارا گشته و از خاطرات و مشاهیر فرار میکند
چون دیگر کسی برای بوئیدن و به یادگارگذاردن نان داغ نمانده

ای بوی نان داغ برو و قصهء این وادی را حکایت کن
برو برو سفر سلامت ای سفیر با نوائی

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ فروردین ۲۷, شنبه

The WORKER DAY , روز کارگر , LA JOURNER DE L'OUVRIER

The WORKER DAY , روز کارگر , LA JOURNER DE L'OUVRIER

par Kourosh Garegani, samedi 16 avril 2011, 23:04
 
کارگرم
وارث حیات کار کارم

کارگرم
پیوند الف و بای کار کارم

کارگرم
کاردان هنر کار کارم

کارگرم
اُوپرای حرکت کار کارم

کارگرم
احساس نیروی کار کارم

کارگرم
بیان توسعه کار کارم

کارگرم
عصارهء عنصر کار کارم

کارگرم
شخصیت فاعل کار کارم

کارگرم
ساکن شهر کردگار کارم

کارگرم
کاشف حلال کار کارم

کارگرم
دستمزدحرمت کار کارم

کارگرم
هادی رانندهء کار کارم

کارگرم
شادی وجود کار کارم

کارگرم
ترجمهءسرمایه و مولد کار کارم

کارگرم
افزایش و ثمرهء کار کارم

کارگرم
بیان دوستکاری کار کارم

کارگرم
زحمتکش پیر و جوان کار کارم

کارگرم
پیوستگی تعهد کار کارم

کارگرم
اتحاد و همبستگی کار کارم

کارگرم
روز جهان کار کارم

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

LOVE ITS..... , عشق معنی یعنی هاست ,..... L'AMOUR EST

LOVE ITS..... , عشق معنی یعنی هاست ,..... L'AMOUR EST

par Kourosh Garegani, samedi 16 avril 2011, 21:35
 
عشق یعنی معنی
عشق معنی مفهوم هاست
عشق مفهوم ترجمه هاست
عشق ترجمه زبان هاست
عشق زبان بی زمانیست

عشق هر هر بی زمان و بی زبانیست
عشق بی زبانی بی کس و کار کسان است
عشق کس تنهاترین هاست
عشق تن و های طنین هاست
عشق طنین سکوت است

عشق سکوت جریان هاست
عشق جریان شریان هاست
عشق شریان زیر و زبر هاست
عشق زیر ریز هاست
عشق ریز شُر شُر هاست

عشق زبر درشت هاست
عشق درشت ریزش هاست
عشق ریزش لرزش هاست
عشق لرزش خواب هاست
عشق خواب سکون هاست

عشق سکون مغز و دل هاست
عشق مغز یعنی و معنی هاست
عشق دل روح جان هاست
عشق روح جان جانان هاست
عشق جانان علم بعمل هاست

عشق علم عمل خوراک بیدار هاست
عشق بیدار معشوق را بیادآر هاست
عشق هست نیست هاست
عشق نیست چیست هاست
عشق چیست زیست هاست

عشق زیست هیچ هاست
عشق هیچ کیست هاست
عشق کیست عاشق هاست
عشق عاشق احساس هاست
عشق احساس بیان و دنگ هاست

عشق بیان و دنگ
عین به چشم دیدن
شین به شرم حیا کردن
قاف به قوا پیشی گرفتن هاست
عشق عشق عشق هاست

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

The EXILE , تبعید , L'EXIL

The EXILE , تبعید , L'EXIL

par Kourosh Garegani, samedi 16 avril 2011, 19:37
 
کفشگر پای افزار دوز قالب های ربطی پیوند
هر اندازه را به قیاسی در شمار رقمی قالب میزند

وفاداری
لنگ کفشی نیست که بدنبال پایی بگردد ای همپای من
بلکه پایی است که پا برهنه قدمهایش را بسوی افق رویدادها پا میزند
نه بنشان است و نه به نشین نه شبیه هست و نه شبح
بلکه به شأن و شایسته گیست ای همپای من

چه خوش گفت آن هدهد نسیم وفا که بی چون چرا در زندگیست
نیروئی است که به محور دلیل با نگاه کشش فضا را میشکافد
و احساس ودود را بر فرق سر تاج میکند زیرا استدلال مهندس آمده
و بر تخت و کرسی قلب میافشاند زیرا معمای عشق به بیان معمار آمده

حال چنان چه آن احساس
خویش را در کاربرد فردی ظریف و حنیف و لطیف میگنجاند
و یونی فرمهای نظامی خشک و تیره و تار را به کسوت بیان میکند

و لبهای زیبائی وجود را که سر شار از جریانهای ذوب احساسی است
را به خال هندوئی بروی آن گونه های سپید برفین
و آن گردن و گلوی خوش تراش به خال زیبائی شرقین
و آن چانهء معیار را به خالی عیار انگین میزند و به بازار نظر تماشا ساز میکند

و خود و آن نگاه زیبا فضا را در حصار کتری و غوری دم میکند و میجوشاند
و معجونهای ارتباطی میانگین را مهار و در حیطهء ای میپوشاند
و افکار را به موهایی و آرایشی مُدست آذین مینماید

و همکارش را به فنجانی از جانها بلندتر نموده
و همقطار کوچکش را با کهنه و دستمالی به چشم
و جارو ئی به پشت سر آرایش نموده

گوئی که آنها بوسیلهء یک حرف کاف فاکسی دورپردازی کرده اند
و به تظاهرات و تحسون فکر پرداخته اند و  ورود را اعلام و خروج را انکار میکنند

و در مکانی کافه نما خود و خویش را بزبانی هنری تبعید کرده اند
آری آنها خود خویش را بتصویر
رنگ و قلم و تابلو و نقاش و بیننده و شنونده تبعید نموده اند
همچون من که یک تبعیدی آزاد هستم

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

Slowly slowly , یواش یواش , Doucement Doucement

Slowly slowly , یواش یواش , Doucement Doucement

par Kourosh Garegani, samedi 16 avril 2011, 02:10
 
آهای توئی که پا ورچین پا ورچین قدم بر میداری
یادت ناره اُونجائی که پا میزاری
منم که روش قدم هاتو حس میکنی

آهای توئی که یواش یواش چشم میندازی
اُونجائی که داری بالای سرت رو نگاه میکنی
منم که قدم هاتو راست بر میدارم که نخوری زمین

آهای توئی که ذره ذره عقب میری
در جائی که پشت میکنی و تکیه میدی
منم که حمایتت میکنم که از پشت ضربه نخوری

آهای توئی که کم کم آهسته میری
و اُونجائی که به پهلو تلو تلو میخوری
منم که لیزت میدم به چپ و خمیده و راست
تا بتونی بعدأً سرت و تنت و پیکر و هیکلت و راست و سالم نگه داری

پس اینو بدون که از من جدا نیستی و نخواهی بود
مگر اینکه من تورو نخام
اونوقت که جوینده توئی و یابنده من
دیگه توکل توئی و جای و مکان همه من

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

TO BE HAVE GUEST , آنکس که یار مهمان دارد , L'AVOIR D'INVITER

TO BE HAVE GUEST , آنکس که یار مهمان دارد , L'AVOIR D'INVITER

par Kourosh Garegani, jeudi 14 avril 2011, 21:41
 
آنکس که یار مهمان دارد می گسارد
آنکس که یار پیش رو دارد می شتابد

آنکس که یار در نظر دارد می خرامد
آنکس که یار به کف دارد می صفاید

آنکس که یار به لب دارد می رباید
آنکس که یار بدل دارد می افشاند

آنکس که یار دربغل دارد می آرامد
آنکس که یار سخن دارد می سماید

آنکس که یار بدم دارد می کردارد
آنکس که یار محبوب دارد می تازاند

آنکس که یار مجذوب دارد می افلاکد
آنکس که یار علی دارد می سلطاند

آنکس که یار اعلی دارد می ستاید
آنکس که یار تو را دارد می سجودد

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

The Cat and Mouse Game , بازی موش و گربه , Le JEU Du Chat et la Souris

The Cat and Mouse Game , بازی موش و گربه , Le JEU Du Chat et la Souris

par Kourosh Garegani, jeudi 14 avril 2011, 21:02
 
وقاهت در کلام بسیار بسیار
خصومت در پیام بسیار بسیار

حماقت در زبان بسیار بسیار
توهین در فضا بسیار بسیار

سُموم در خُلق بسیار بسیار
رکیک و افتراء بسیار بسیار

جاهلیت و تقلید بسیار بسیار
کیفر و جزاء بسیار بسیار

عورت زشتی بسیار بسیار
تبلیغ کاذب بسیار بسیار

ترویج خطا بسیار بسیار
مکرو حیله بسیار بسیار

یللی تللی بسیار بسیار
بلاتی سرهنگی بسیار بسیار

پلیدی و لعن بسیار بسیار
پوزخند و اوهام بسیار بسیار

بازی موش و گربه بسیار بسیار
نان قرضی حواله دادن بسیار بسیار

حرفای در پیتی نوحه خواندن بسیار بسیار
پتهء دزدی و تلکه رو کردن بسیار بسیار

نگاه های شور و تلخ بسیار بسیار
اشکهای زهر آلود بسیار بسیار

مجالس زالوانه بسیار بسیار
خیانت و خباثت بسیار بسیار

بی چشمه روئی بسیار بسیار
نفرین و تهمت بسیار بسیار

ولی تا کی؟  
ولی تا کی؟
 
بی حیا بودن در جه نمیخواهد
بلکه تشویق کنندهء همدرجه میخواهد

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

The PEARLE Of HEAVEN , مروارید آسمان , Le PERLE Du CIEL

The PEARLE Of HEAVEN , مروارید آسمان , Le PERLE Du CIEL

par Kourosh Garegani, mercredi 13 avril 2011, 22:40
 
گوهر وجودت را امروز ابرهای آسمان مرواریدی نمودند
و همچون تگرگی بروی قامت و پیکر زمین نقل پاشی میکردند
به مقصد نمیدانم به مقصود نمیدانم ولی دلم را به لح لح درآورد

مخصوصاً لحظه ای که باد با وزیدنش
شروع به رقصاندن تگرگهای مرواریدی بروی تن ضمخت زمین مینمود
گویی چنگ در گیسوانت انداخته و آنها را به چپ و راست می افشاند

در آن هنگام لب بربستم زیرا کلامی را نمی یافتم
ولی ذوق و شوقی اندرونم را برانگیخته بود که سرشک چشمانم
نیز بسان مرواریدها در حال فروزش کردن می بود

خوشحالم خوشحالم
انگاری فقط به فقط برای دل تنگم فرود آمدی
چه زیبا بود این دل تنگی که تو آنرا مینواختی

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه

The VALUE PEOPLE , ملت صعود مردم سقوط , Le PEUPLE De VALEUR

par Kourosh Garegani, mercredi 13 avril 2011, 07:19
 
مردم به شوخی می شکافند و به تهمت می دوزند  
ملت به ادب محترم میشمارند و به شایستگی ارج مینهند

مردم شور را در هر کوی و کوچه و خیابان و هفته بازاری توان یافت
ملت شعور را در خانه و خانواده بر سر سفرهء تربیت پدر مادر توان یافت

مردم پوز خند را در هر بی ادب و بی هنری و وحوش بازی توان یافت  
ملت لبخند و تبسم را بر لبان دوستداران زندگی و طبیعت توان یافت

مردم دل مرده را نیاز به شست و شوی نیست
ملت به دل زنده میگردند و به بیدلی بیباکی میورزند

مردم به قیل و قال و غیبت و شایعه خوراک می کنند
ملت بدرستی و صحت تلاش میکنند

مردم با سستی و کاهلی بدنبال گذشتهء پوسیده و فرسوده خیال می کنند  
ملت با عزمی راسخ آینده سازی را در حال شکوفا و توسعه میبخشند

مردم همیشه به عقب برمیگردند و حرف می زنند
و از دانستن راه به جلو غفلت می ورزند

ملت شجاعانه قدم به جلو میگذارند و از پیمودن راه هراسی بدل ندارند 
و از جهالت دوری میجویند

مردم تفرقه اختلاف را در رنگ و نژاد پرستی و زبان می گمارند
ملت تنوع و گوناگونگی را در یکپارچگی و زیبا پرستی و کلام عشق میکردارند

مردم سرنوشت خود را در بیگانه گان می بینند 
و بدنبال مسبب و محتسب میگردند

ملت رهائی و آزادی و سرنوشت خویش را در دستان پر قدرت خود میداند 
و تنها بکوشش و همت خود اکتفا میکند
 
مردم سقوط انقلاب می کنند  
ملت صعود انتخاب میکنند

مردم برای اعدام به تماشا می ایستند  
ملت برای التیام میشتابند  

مردم از آئینی به مسلکی و از مذهبی به دینی و از خود پرستی به پوچ پرستی می گرایند
ملت به ایمان عمل و به آزادگی سیر و به یکتا پرستی نفس میکشند

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ فروردین ۲۳, سه‌شنبه

I AM A SOLDIER , من یک سرباز هستم , JE SUIS UN SOLDAT

par Kourosh Garegani, mardi 12 avril 2011, 01:30
 
 آری سربازی بودم
و در میدان جنگ افکار خدمت میکردم
در گوردان سخت افزاران بهمراه اسبم تنهائی تُنگ آبی را میراندیم
جنابان سرلشکران چنان مشغول طراحی حملات و پاتک ها می بودند
که خود را به فراموشی می سپاردند

آری سربازی بودم
و در میدان جنگ افکار خدمت میکردم
وظیفه ام دادن آب بود به افراد از بالاترین کادر تا پایین ترین
و همینطور آب دادن به اسبان و  هر گونه ابزار آلاتی می بود
چونکه موتور ها بعلت شرایط جوی محیط
و گرمای طاقت فرسای میدان خیلی زود بجوش می آمدند و سریع از قابلیت می افتادند

آری سربازی بودم
و در میدان جنگ افکار خدمت میکردم
دوران خدمتم چنان بطول انجامید که خود را
در واحد نرم افزار یافتم و هنوز سرباز وظیفه ای بیش نبودم
و همچنان به آب دادن ادامه میدادم

آری سربازی بودم
و در میدان جنگ افکار خدمت میکردم
وظیفه ام آب نوش تن کردن می بود
آنجائی که جنگنده گان افلاکی بمب های شیمیائی
خود را بر همقطاران خاکیم می انداختند
و آنها جانبازی مینمودند و مسمومیت پیدا میکردند
من سرباز وظیفه آب رسانی میبودم

آری سربازی بودم
و در میدان جنگ افکار خدمت میکردم
روزی تصمیم گرفتم که به این جنگ روان افکار
پایان دهم با مافوق خودم که تنها نام داشت
مشورت نمودم او نیز موافق بود و مرا تشویق به این کار میکرد

آری سربازی بودم
و در میدان جنگ افکار خدمت میکردم
دیگر آنچنان در میدان خدمت کرده بودم که صغیر و کبیر مرا میشناختند
و به نوعی غیر از آب رسانی تکلیف دیگری نیز یافته بودم بزبانی ارتقاع درجه یافتم
یعنی از سرباز صفری به سرباز آشخوری رسیدم و سنگ صبور تمام لشکر شده بودم

آری سربازی بودم
و در میدان جنگ افکار خدمت میکردم
دیگر تمام تاکتیک ها و تکنیکها و فنون نقطه ای را
چه از نقطهءجنگ و نقطهء دایره و نقطهء نظر و نقطهء مربع
و نقطهء اشتباه و نقطهء غلط و نقطهء فاصله
و نقطهء دشمن و نقطهء دفاع و نقطهء پیروزی و نقطهء دوست
و نقطهء فکر را در اثر تکرار و دیدن و شنیدن آموخته بودم
ولی هنوز به آبرسانی ادامه میدادم

آری سربازی بودم
و در میدان جنگ افکار خدمت میکردم
روزی بهنگام بیدارباش درخواست کردم که به سر صف بیام و سروده ای را بخوانم
و در آن لحظه سکوتی به نهایت فریاد فضای میدان را فرا گرفته بود
گویی دیگر میدان دیار میدان جنگ افکار و دور افتادگی روان و آشفتگی جان نمی بود
بلکه میدان هوای میدان نزدیکی و آرامش و تب و تاب عشق و نفس میبود
و بوی صبح سحر به مشام می آمد

آری سربازی بودم
و در میدان جنگ افکار خدمت میکردم
ناگهان احساسی در من وظیفه سرباز به بیان آمد و اعلام کردم
که این میدان جنگ افکار خود خویش را بدور دست و سرزمینهای بیگانه میکشد
و هر یک از شما را از آغوش محبت بدور نگاه میدارد
و دیر یا زود و سوخت یا سوز تان را مبدل به یک ماشین جنگی میکند
پس دیگر از این لحظه جنگ تمام گشت و پایان یافت
و به آرامی در پناه عشق به خانه و ولایت خود باز گردید

آری سربازی بودم
و در میدان جنگ افکار خدمت میکردم
بیان این ختم نامه بوسیله احساس برق پیروزی
را در چشمان خاک آلود همقطارانم بر افشاند
که ناگاه دشمنان نیز بنزدیک آمدند و گفتند پس ما چه کنیم

و به کجا رویم ما
عبوس عاری از تن نازی ملوس
عبوس عاری از بوی سبوس
عبوس عاری از دیده عروس
عبوس عاری از سحر خروس
عبوس عاری از هر بوس
و جز دشمنی و جنگ شیوه ای ندانیم

به نقطهء خرد پاسخ دادم شما نیز میتوانید در میدان بمانید و زندگی کنید
ولی من و همقطارانم به خانه و کاشانه مان باز میگردیم
و از این لحظه شما ما را بمُروت یاد کنید و ما نیز شما را به مُدارا

آری سربازی بودم
و در میدان جنگ افکار خدمت میکردم
و دیگر جنگ را پایان دادم و به کشورم آرامش دلیران باز گشتم
ولی همچنان به آب رسانی ادامه میدادم
زیرا هم اکنون هموطنانم به آب نیاز دارند
چون در طی این مدت تشنه و بی آب بسر میبردند

آری سر بازی بودم و هستم
و همیشه جاودان سرباز خواهم ماند
و به وظیفهء آب رسانی و سنگ صبوری
خود نیز ادامه میدهم
نهایت یک سرباز از جسم گذشتن برای تو میهن و خاطر تو هم میهن است
نهایت یک سرباز از نفس گذشتن برای تو ......و خاطر تو................است
نهایت یک سرباز از طپیدن گذشتن برای تو ......و خاطر تو...............است
نهایت یک سرباز از خود گذشتن برای تو ........و خاطر تو................ست

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه

The CANDLE POWER , قدرت شمع , Le POUVOIR De BOUGIE

par Kourosh Garegani, lundi 11 avril 2011, 16:25
 
تک و تنها به سیاهی در جویبار کوهپایه ها می غلتیدم
که ناگهان به آذرخشی آسمانی مشتعل گشتم
و به روشنائی پدیدار آمدم و خود را به آتش یافتم
از آن لحظه به بعد خویش را در گودالها و پیاله ها سنگی جم دیدم

دیگر سیاه نمی بودم و نمی غلتیدم
زیرا بروشنای مشعشع گشته بودم و میدرخشیدم
روزی از روزهای روزگار مرا یافتند و آمدند به استقبالم
و با خیره گی شگفت آوری خیر مقدم میگفتندم

و آنها مرا در مکانی که غار میگفتند سُکنا دادنم
و با سپری شدن زمان خود خویش را بهتر میشناختم
باری از غار نشینی تا شهر نشینی سفرها کرده ام
تا اینکه روزی مرا به صومعه و دیری و کنشتی و کلیسای و مسجدی بردندم

آنجا آموختم که من برای چه بوجود آمدم
آری روغن هستم و پی ام را به سوختن بسته اند
قرنها و دوره های متمادیست که به سوختن مشغولم
بنام پی میسوزم به اسم شمع میسوزم به نشان چراغ میسوزم

تا دیگران بسازند و ساخته گردند من میسوزم
حال میدانم که قبلاً خام می بودم و می غلتیدم
و بعد پخته گشتم و میدرخشیدم
و تا سفر سوختن ام آمد شمع هر کُنج و بارگاه شدم

آری من برای سوختن آمدم و تو برای ساختن
پس بی درنگ بسوزانیدم
تا با یکدیگر ساخته و پرداخته شویم
چون من برای سوختن آمدم

پس بی درنگ بسوزانیدم
چون تو برای ساختن و ساخته شدن آمده ای
پس بی درنگ بسوزانیدم
تا سوخته شوم

پس بدانید
تا سوختن هست
ساخته شوید
پس بی درنگ بسوزانیدم

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

The LIFE FILME , فیلم زندگی , Le FILME De La VIE

par Kourosh Garegani, lundi 11 avril 2011, 13:35
 
برنامه نویسان گنگ
و تاریخ گذاران لنگ تجربه فشرده شده خود را
همچون زنجیر صفی دنباله دار از اشکال
و تصاویر پیش ساخته به نمایش میگذارند

و در همایش این نقش کشیدن برنگهای رنگین
که عاری ز هر گونه جریان الطفاتی میباشد
افکار تقلیدیی و تخلی و تکبری و تحمیلی و تهدیدی شان
را به پرده چشمان تماشاچیان و پرده گوش شنوندگان واریز میکنند

و در بانک احساس افراد رخنه کرده و شروع به ایفای نقش پلیدانه
و توزیع تبلیغات سوز مایه و فخر دماغ فیلی دنیای پوچی را میکنند
که جز وابستگی و مصرف گرایی نتیجه دیگری را در بر ندارد
و در هر صحنه و سکانس تکرار را آنقدر به مکرارات ادامه میدهند

تا به اهداف شوم و تورمی خود برسند
و آن چیزی جز دیکتهء اوامر و دستورات اینگونه
برانید و بمیرید و بمیریم و بمیرانید و بدرانید تا زنده بمانید نخواهد بود
برنامه ریزان و حک کننده گان تاریخ کاذب سوزن گرامافون تراژدی های

پیش فروخته خود را بروی صفحه اذهان عموم آنقدر میخراشند
که مردم دیگر در یک ثبت احوال منگ و مشنگ از همه رنگ
خود را به گردش زمان فیلمی میابند که هنر پیشه این تصاویر سریالی
کسی جز شخص پیش ساخته خودشان نیست

و از همه جالبتر اینکه با یک تکبر فرومایگی
آنرا می ببینند و خود را ستایش می کنند
و در این لحظات است که کارتر های غول پیکر متبلغ
و سرمایه گذاران بیگاره و جاهلمندان مترقی

و نادانان متکبر و سیاستمداران متصنع و نظامیان مزدور
زمینه را برای بهره برداری و برده داری
استبداد گرانهء علم و هنر و استعمار گرانهء تن و روان
و استعمال گرانهء فرهنگهای بی آهنگ که سرشار از شیوه ها

و ابزارهای تهدیدی کشتن و بکشید تا کشته نشوید
و استثمارگرانهء معادن و مخاذن و ثروت و گنجینه های باستانی
و استکبار گرانهء خانه ناموس و کاشانه شرافت و کشور آزادی
و پرچم دلیری و خون دینی را در بطریهای یکبار مصرف کرده

و با گرفتن مالیات های گزاف و قانونگذاریهای فرومایه
دوباره آنرا به جامعه صادر کرده و میفروشند و سیستمی حلقه ای
را بوجود میآورند که دایرهء گردونی بیش نیست و در آن حقوق فردی را شعار میدهند
و افراد را با بندها و ماده ها و تبصره ها و ضوابط و شرایط حقوقی

که خود فراهم نموده اند در منگ اعتیاد میکشند
و یأس و نامیدی را در صحنه تئاترال پردهء روزگار
به غم و غصه و پریشانی و افسرده گی و اضطراب
نشان میدهند و میگویند سعی کنید زنده بمانید

آری آنها برای بقای خودشان قدرت شاد زندگی کردن
و وظیفهء زندگی دادن را از شما میگیرند
و شما را مبلغ تغذیه های سعی کنید زنده بمانید وادار میسازند 
ولی عزیزانم شما آن هستید که خوراک میکنید چه به تن و یا چه به روان
و آنها به این مطلب واقفند و از همین روش استفاده میکنند
تا به زیست زالووانهء خود ادامه دهند
پس ارزش و بهای خود را بدانید زیرا کس به غم جاوید نماند
مگر اینکه لیاقت و شایستگی خود را در این وادی اینگونه پندارد و ببیند و بشنود
خداوند پرورگار ادب یار و یاورتان باد

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

The Seasons Of Friedship , فصل های دوستی , Les Saisons De L'Amitié

par Kourosh Garegani, lundi 11 avril 2011, 02:06
 
یک دوست
به پنج فصل ماند ای عزیز

فصل اوّل بهارآست
که بوی عطر خوش دوست حتی در غیاب او استشمام میگردد
و نسیم اسم دوست را درگوش زمزمه میکند

و رنگ حضور وی طبل قلب را در سینه به ضرب هشت گاه می نوازد
و کتاب محبت را از اعماق کتابخانهء دل بیرون میکشد و به تو میگوید
تو نگارنده و خواننده من باش و باش

فصل دّوم تاب ستان
که گرمای دل آویز بودن با وی کُنج دل
هر تاریک خانهء غمی را با آغوشش
بسان شمعی روشنائی میبخشد

و تب لذیذ در کنار او بودن لطافت هر لحظهء زندگی را
به شوق و ذوق هست شدن هزار آفرین میکند
و تو از این مستی بروی کاغذهای سپید ذهنت
ترسیم سیمای دوست را برنگ دل انگیز سایهای خنک تاب ستان گوارا میبخشی

فصل سوّم پائیز
که بتنهائی به اُمید دوستی او
سر ز لاک سختی ها در می آوری
و با مشکلات کنار می آئی و جدائی ها را تحمل میکنی

چون ذهن خاطر دوستی دوست را نشان آرامش
و رنگین بودن لحظات را به درون پوستت میگنجاند
و درمقابل دشواری ها همچون رنگ پائیز
کرشمه و ناز می آئی و عشوهء خزان را همچون باد آواز میکنی

فصل چهارّم زم ستان
که در سرمای سخت و طاقت فرسا آنجائی که
استخوانها همچون چوب خشکی که
به گوشه ای افتاده به ترق ترق ترک خوردن را
آوا سر میدهد ناگهان زم زمهء ای تو را نجوا میدهد

و تو را نهیب میکند که دوست من
تب تاب ستان و توان و پایداری پائیزی دوستیمان را
در تن و پیکر وجودت به خاطر عزیزت بیاور
و مرا یاد کن که حتی در چنین لحظاتی کلام من گُل وجودت را
به آغوشم میکشد و بدان که هر زمستانی را بهارآست

فصل پنجّم دوست من دوستی من دوستت میدارد
و آن جاودانگی و پیوند ازهم ناگسستنی ایست که نه زمان دارد
و نه دوره و نه عصرمیشناسد
و بودن و در کنار تو بودن زنده ام میکند به یاد تو
به بوی تو و به صدای تو و به آغوش محبت آمیز تو

و همدردی تو و به تبیخ و تصحیح و تنبیه تو
و به نصیحت و سکوت تو
چون دوستی آتش دلپذیز الهی یست
که جز احساس صداقت و جذابیت دوست
هیچگونه قید و بند دیگری را نمی طلبد ونمی پذیرد

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

The VAMPIRES , خون آشامان , LES VAMPIRES

par Kourosh Garegani, samedi 9 avril 2011, 14:41
 
الا یا ایها الساقی ترحم برخون آشامان
بُود ستم کاری و ذلت بر جان اُنس داران

خواه در پوست بره بمانند درنده گاران
خواه کریه و قبیه در لباس مُفتی کاران

بُود به یک باره اشتباه زهوشیاران
بُود به دو باره خبط سهل انگاران

بُود سه دگر باره حماقت پست کاران
بُود چهار باره کودنی خفت خواران

بُود پنچ باره خیانت هند جگر خوران
پس بیاموزم زاوّل صبر عمل باران

که پلنگان تیز چنگ و سخت پوست تمساحان
بدرند خود کامی زیک باره بدندان کاران

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ فروردین ۲۱, یکشنبه

KISSING , بوسیدن , BAISOTER

par Kourosh Garegani, dimanche 10 avril 2011, 18:59
 
درود توی قلبش خوش آمد یار فراوان داره
خدا قوت توی قلبش توکل یار به بار داره

چاکرت ام توی قلبش شکر یار سپاس داره
نوکرت ام توی قلبش خدمت یار پاس داره

مُخلصت ام توی قلبش اعتراف یار همراه داره
غلامت ام توی قلبش صمیمیت یار یک خروار داره

خاک زیر پات ام توی قلبش ارادت یار بی مثال داره
فرمایشت ام توی قلبش سخاوت یار بمعدن داره

بله جون بخواه توی قلبش نفس یار دم بدم داره
پات هست ام توی قلبش خسته ناپذیری یار جاویدان داره

می بویمت هوش و حواس برباد داره
می بوسمت یک آغوش باز داره

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

The WINE LEILI , لیلی به می , Le VIN De LEILI

par Kourosh Garegani, dimanche 10 avril 2011, 17:35
آرام جان مبارک آمد  

پرستوی جسم نگار بالان آمد

قاصدک راحت جان فرو غ آمد
شیفتهء مونس جان معصوم آمد

چنین و چنان به طلوع آمد
طبع شکرستان بخروش آمد

معجزه بوستان بسرشت آمد
لیلی به می پیکان آمد

گوهری ز الماس مرجان آمد
سحر اقبال بروان آمد

معشوق بالین پران آمد  
لبت لب خرامان آمد

فرشته دهر مستان آمد
جانان جان مهربان آمد

سخن عشق رایگان آمد
گرمای طبع باران آمد
 
کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

MY NAME Of The LIBERTY , نامم آزادیست , MON NOM De La LIBERTE

par Kourosh Garegani, dimanche 10 avril 2011, 15:53
 
به گُلستانی سلام  بهارستانی درود
نامم آزادیست و نشانم رهائی

متولد اینجا هستم و ساکن همآنجا
شماره تلفن ام هست بینهایت

و کُد پستی ام عشق
پدرم دادگستر و مادرم عدالت

برادرم برابریست و خواهرم اعتماد
همسرم اطمینان و فرزندم اتحاد

شغل ام استقلال و بیمه ام آرامش
حقوق ام آسایش و شماره حساب بانکی ام سخاوت

دین ام سر افرازی و ایمان ام فروتنی
خدای ام زیبائی و کتاب ام گُل وجود ام

رسول ام طپش قلبم
و اهل بیتم اعضائیم و اندامم و اُرگانهایم و تن و پیکر ام

دوستم روح ام و همکارم احساسم
همسایم احترام و اصلیت ام خوشبختی

تحصیلات ام خلوص و میهنم خاک و یاران و ایران ام
.....
کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

Your Question , ز که می پُرسی , Ta Question

par Kourosh Garegani, dimanche 10 avril 2011, 06:07
 
ز که می پُرسی
می نویسد ولی خواندن نمی داند

ز که می خواهی
می خواند ولی نوشتن نمی داند

ز که می بینی
می کند ولی شنیدن نمی داند

ز که می جوئی
می رود ولی لمسیدن نمی داند

ز که می پوشی
می آید ولی دیدن نمی داند

ز که می نوازی
می گوید ولی گریستن نمی داند

ز که می رقصی
می خوابد ولی روئیدن نمی داند

ز که می نوشی
می شکند ولی بوئیدن نمی داند

ز که می دهی
می نالد ولی رفتن نمی داند

ز که می خندی
می گذارد ولی تنیدن نمی داند

ز که می گریزی
می خرابد ولی ساختن نمی داند

ز که می بری
می نهد ولی بخشیدن نمی داند

ز که می داری
می رباید ولی دادن نمی داند

ز که می دوزی
می تکاند ولی چسبیدن نمی داند

ز که می رهی
می آزارد ولی پیوستن نمی داند

ز که می بندی
می خورد ولی شکوفیدن نمی داند

ز که می رنجی
می افشاند ولی بوسیدن نمی داند

ز که می بازی
می کوبد ولی دوست داشتتن نمی داند

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

Your Determination , من توی تصمیم ام , Ta Décision

par Kourosh Garegani, dimanche 10 avril 2011, 05:35
 
نه اوّلین ام نه آخرین ام
نه میانگین ام نه تنهاترین ام
نه زمان ام نه بالای ام

نه پائین ام نه ساکن ام
نه چرخ ام نه حرکت ام
نه راست ام نه بُعد ام

نه حجم ام نه عمق ام
نه چپ ام نه عرض ام
نه ارتفاع ام نه اُفق ام

نه رست ام نه مست ام
نه جُست ام نه پست ام
نه نیست ام نه چیست ام

نه هست ام نه کیست ام
من توی تصمیم ام
من توی تصمیم ام

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

۱۳۹۰ فروردین ۱۴, یکشنبه

The Flag , پرچمی برافراشته , Le Drapeau

خوشابحال
پرچمی برافراشته که به حرکت راستین می وزد
نه به باد کبر و غرور
‫‫

خوشابحال
پرچمی برافراشته که بنظم شیر کیهانی می غورد
نه بوحش شیر حیوانی
‫‫‫

خوشابحال
پرچمی برافراشته که بر فراز قلهء سلام دوستی می خروشد
نه به تبعیض نژادی
‫‫‫‫

خوشابحال
پرچمی برافراشته که در اُوج خرد و توانای ملتی
مردمی را به یکپارچگی ترانه می کند
نه به جهالت و حماقتی
‫‫‫‫‫

خوشابحال
پرچمی برافراشته که آزادی روان و تندرستی را

کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique