۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

CRY ZEAL , گریه غیرت , Larme Zèle

CRY ZEAL , گریه غیرت , larme zèle

par Kourosh Garegani, mardi 21 juin 2011, 13:38
 
 گریه سلام
ریزش قطره قطره ات
آب تیزهء شور دو چشمان را ز اعماق وجود الماس میکنی
برق تابناک آفتاب پر خروشت حسی فراتر از روح را
بر عرصهء گونه گان فراخوان میکنی

ز قدیم و ندیم تا نوین و جدید غیرت را در رگهای جسم جان میکنی
و آنانی را که در کودکی بر سر سفره ء بابا و پدر بزرگ
به لغمه ء جسارت و شجاعت رویاهای شیر دلی و مردانگی
را بدهان میجویدند ز خواب خفتهء خفتگان به خیسی بیدار میکنی

گریه بدرود
دیگر نمی باری گوئی ابرهای سپید بُغض گلو در حلق خفقان کرده
و دو زبان سبز کوچک و بزرگ در خشکیدگی بی رنگ شده
و بسان کلاف ساحران بهم گره ای کور خورده
و دولبان سرخ فام زیبائی را با سوزن ارتجاع و استبداد بهم دوخته

و دلی را که در گرو آزادی و محبت پرچم دار
و قرینه همنوع خود میبوده ز طپش ایستاده
و همچون مترسکها ریخت دهشتناک را بر صحنهء کشتزار
رویدادها مات و مبهوت بی انعکاس اعلمدار کرده


گریه خداحافظ
شر شر اشکان غلطانت نمی آید
زیرا دیگر خونی در رگها و شاهرگها نه میجوشد
و نه میخروشد و جگر دریای خون نیز

به صحرائی مبتلاء گشته
و حفره های بینی از کلوخه های بی غیرتی و بیرگی و ناجوانمردانگی مسدود گشته
و هوای نفس نسیم باد شادی و آزادی در آنها نمی وزد
و لولای در اُمید ز بیخ و بنیان سوهان شده

گریه درود
دانه دانه آب تنی را که شیرازهء عشق است در پیاله های چشمان روانه کن
تازه گی عطر شورندگیت را به نخل موژه گان تشنه به شعور پیمان آبیاری کن
جرعه جرعه آب قنات سرد و خنک اُمید را در حلق و گلوی لب دوختگان جاری کن
نم نم حلقه حلقهء خیسی را بر زبانهای خشکیده چکان چکان کن
دل را با شرشر هق هق ریختنت بشوی و به شادی طراوت کن

نسیم خوش صبای آه را در غارهای دماغین به صحرای بی خون جگر وزیدن کن
و شاهرگهای خمیده و پیچیده را با طوفان تگرگ گرداب کن
چون همسفر سفرهای فراز و نشیب ز دور بنزدیک آمد
غیرت آمد غیرت آمد
بهم سفره گی با او غیرت کن
غیرت

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر