۱۳۸۹ اسفند ۲۵, چهارشنبه

Go on , برو , Vas y

par Kourosh Garegani, mercredi 24 novembre 2010, 17:01
 
 
تو  اشکامو  به دآر اُووردی  
نفسم با هام بازی بازی میکنه

نمیدونم باید ولش کنم بزارم بره
یا اینکه توی سینه سوختم حبسش کنم

تو یارم نیستی و داری گولم میزنی
به هم گفتی تویه این وقت عزیز

پات همه جوره هستم منم به گفته ء اون قدیم ندیما
به حماقت یا خریت گفتم باشه چون باورت کردم

چه کنم منم از اون جوونای قدیمم
بماند که ماندنی منم

ولی  خود مونیم با وفا
عزیز تر از این وقت وجود داره نازنین که

زیر پاهام خالی و سرم بدار عشق تو
آویزونه و تو کنارم نیستی

تو هر چی بهم گفتی کردم
ولی روا نبود که تویه آخرین نفسام

منو به طناب دلبریات ول کنی بری
برو فکر منو نکن و دست عشق به همرات

چون قشنگیش به همینه که آدما
و فقط آدما با عشق بمیرند

برو حافظت خدایت
نمردیم و دیدیم باعشق مردنم عشق و خدائی داره


کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر