۱۳۸۹ اسفند ۲۳, دوشنبه

The Master , صاحب , Le Maitre

par Kourosh Garegani, samedi 4 décembre 2010, 21:03
 
غیبت  نگاه ات مرا به قیامتم نزدیک میکند  
نبودن سرخی لبانت  گرداب احساسات بی تویی را
 
 مرا چون تکه چوب خشکی نموده
 که خروش چرخان و جوش گردان در خورش آب را

 که غوطه ورم نه می دانم و نه می فهمم  
ماهیان به گردم آمده اند  
 پرسش و پاسخ میکنند

 تو ماهی هستی ؟
 به کدام جانور مانی ؟
 از کیش پوریان دریایی؟
 که نیستی آنها همچون ما دُمی دارند
.....
به ناگاه گویی شنیدم که آب مرا با سیالی خود نوازش میکند
 و میگوید کوروُش بیدار شو
  
و مرا برقص بیوزنی ام همراهی نما
 هوشم مرا از خاطرم برده
 
نمک گریه های  استخوانهایم با طراوت و خیسی آب یک طعم شده
و به لرزه افتاده اند میگویند هیهات آنروز فرا رسید

 و هیهات کنان فریاد بر می آورند  
 که دیگر نمیخواهیم باشیم !!!!!
   
به بیخویشی ام گفتم سوگند که هیچ یک از این آواها
  نغمهء دلبر دلنوازم نیست به آنان بگو بروند
  که حتی نیم چشمی هم نخواهم گشود
  
   مگر نجوای یکتا نگارم بخواند مرا  
   
 برو برو ای بی خویشی و به این و آن بگو
 خموش خموش باشید خموش
     
 به ماهی یان نیز  بگو ای آب ذی یان
مرا دو پا میباشد یکی عشق است و دیگری معشوق
 مرا دُمی همچون شما نیست آری
  
 ولی دمی به حق دارم
 که خود و آب انبار اوقیانوس تان را به لحظه ای
 دما دم بخار کند  و به ملاقات ماه قمر شبنم شوید
   
 ای بی خویشی ، توی صبر  
  تو نیز برو

که مرا صابر
  صاحب است
 صاحب و
.......

کوچک شما سفیر کلام سافر بابا
کوروُش گره گانی بروکسل ٪ بلژیک
A.P.P. KourOsh Garegani
Brussels Capital
Royaume De Belgique
    

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر